سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 




تاریخ : دوشنبه 90/9/14 | 9:19 صبح | نویسنده : احدی | نظر

تو خیال کرده ای من آدمی هستم که برای حفظ جان خودم، امامم، برادرم حسین بن علی(ع) را این جا بگذارم و بیایم دنبال تو؟ آن دامنی که ما، در آن تربیت شده ایم و آن سینه ای که از آن شیر خورده ایم، این طور ما را تربیت نکرده است. " (موسوعه کلمات الحسین(ع) ص 892) و در روز عاشورا وقتی به سوی دشمن هجوم می برد، رجز می خواند: "من از مرگ، آن هنگام که بانگ برمی آورد بیمی ندارم، تا این که پیکرم در میان دلیرمردان به خاک افتد. جانم فدای جان پاک پیامبر(ص) باد! منم عباس که کارم آب آوری است و از دشمنان در روز رویارویی نمی هراسم. " (ینابیع الموده ، ج 2، ص 143) 

این گونه برخورد را تنها از ولایتمداران می توان توقع و انتظار داشت که جان و مال و عرض مولی خویش را بر خود مقدم می دارند. این که دین او راهی دیگر برای او نگذاشته است به این دلیل است که به تمام و کمال در برابر حق و دین و ولایت تسلیم است و تسلیم در مقابل امام حسین(ع) را عین اطاعت و تسلیم در برابر خداوند و رسول(ص) می شمارد. 
حضرت عباس(ع) از نگاه امام صادق(ع) 

یکی از بهترین القابی که امام صادق(ع) به آن بزرگوار به سبب اطاعت از ولی الله می دهد، عنوان "عبدصالح المطیع لله " است که در این سخن، امام صادق(ع) عموی خویش را در مقام بندگی و عبودیت و در ردیف صالحان و مطیعان قرار می دهد. در زیارت نامه آن حضرت(ع) امام صادق(ع) می فرماید: السلام علیک ایهاالعبد الصالح المطیع لله (مفاتیح الجنان) 

خداوند در قرآن کریم، چنین شخصیتی را در خط صراط مستقیم و صراط کسانی می داند که مورد انعام الهی هستند و در آیه ای دیگر آنان را در ردیف انبیا معرفی می فرماید: "من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا " (نساء، آیه 96) 

امام صادق(ع) در سخنی دیگر در حق عموی خویش می فرماید: "کان عمنا العباس بن علی نافذ البصیره صلب الایمان جاهد مع ابی عبدالله و ابلی بلاء حسنا؛ عموی ما عباس بن علی(ع) دارای بصیرت دینی و استواری در باور بود. در راه خداوند در رکاب ابی عبدالله جهاد کرد و نیکو آزمایش داد و به شهادت رسید. (اعیان الشیعه، ج 7، ص 034) 

این مطلب به خوبی نشان می دهد که فداکاری حضرت عباس(ع) همانند فداکاری برادری برای برادر نیست، بلکه نمی توان این فداکاری و جانفشانی را جز در عنوان "اطاعت از ولایت " تعبیر و تفسیر کرد. از این رو در توصیف و ستایش ایشان به این نکته توجه داده می شود که ایشان از اهل بصیرت و ولایت و از صالحین بودند.در زیارت مخصوص حضرت عباس(ع) هم به همین نکته اشاره می شود که: "اشهدانک مضیت علی بصیره من امرک مقتدیا بالصالحین و متبعاللنبیین؛ شهادت می دهم عمر با برکت خود را در بصیرت گذراندی، به صالحان اقتدا و از جمیع انبیا پیروی کردی. (مفاتیح الجنان) 

شناخت روشن و یقینی از دین، تکلیف، پیشوا، حجت خدا، راه، دوست و دشمن، حق و باطل، همان چیزی است که از آن به "بصیرت " یاد می شود. مومن واقعی اهل بصیرت است و در فتنه ها و آزمون ها به سبب همین توانایی و نور الهی در دل است که سربلند بیرون می آید و گرفتار نمی شود در مبارزات و فعالیت های سیاسی و اجتماعی و موضع گیری ها، جایگاه بصیرت روشن تر می شود و بدون آن، حتی مبارزه و جنگ هم کورکورانه و گاهی در مسیر باطل قرار می گیرد. انتخاب درست نیز بستگی به بینش صحیح و بصیرت انسان دارد. 

قرآن کریم به این موضوع به عنوان ویژگی یک رهبر و دعوت کننده به خیر و هدایت اشاره می کند، آن جا که می فرماید: "قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیره انا و من اتبعنی؛ بگو این راه من است. من و پیروانم با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می کنیم. " (یوسف، آیه 801) حضرت علی(ع) نیز از رزمندگان راستین با این صفت یاد می کند که: "حملوا بصائرهم علی اسیافهم، بصیرت های خویش را بر شمشیرهایشان سوار کردند. یعنی اگر در میدان نبرد تیغ می زدند، از روی بصیرت بود. " (بحارالانوار، ج 45) ص 78) 

همین بصیرت است که ملت ایران را در پیروی از ولایت و رهایی از فتنه های بزرگ داخلی و خارجی یاری کرد و سربلندی و افتخار را برای دولت و ملت اسلامی رقم زد. 

آخرین آزمایش یاران امام حسین(ع) در شب عاشورا در میان بنی هاشم و یاران خویش قرار گرفت و خطبه ای چنین خواند: 
من اصحاب و یارانی بهتر از یاران خود ندیدم و اهل بیت و خاندانی باوفاتر و صدیق تر از اهل بیت خود سراغ ندارم. خداوند به همه شما جزای خیر دهد. " 

آن گاه فرمود: "جدم رسول خدا(ص) خبر داده بود که من به عراق فراخوانده می شوم و در محلی به نام عمورا و کربلا فرود آمده و در همان جا به شهادت می رسم و اکنون وقت این شهادت رسیده است. به اعتقاد من همین فردا، دشمن جنگ خود را با ما آغاز خواهد کرد و حالا شما آزاد هستید و من بیعت خود را از شما برداشتم و به همه شما اجازه می دهم که از این سیاهی شب استفاده کرده و هر یک از شما دست یکی از افراد خانواده مرا بگیرد و به سوی آبادی و شهر خویش حرکت کند و جان خود را از مرگ نجات بخشد؛ زیرا این مردم فقط در تعقیب من هستند و اگر بر من دست یابند با دیگران کاری نخواهند داشت، خدا به همه شما جزای خیر و پاداش نیک عنایت کند! " 

این پیشنهاد در واقع آخرین آزمایش بود از سوی آن حضرت و نتیجه این آزمایش، عکس العمل یاران آن بزرگوار بود که هر یک با بیان خاص، وفاداری خود را به آن حضرت و استقامت و پایداری خویش را تا آخرین قطره خون اعلام داشتند و بدین گونه از این آزمایش روسفید و سرفراز بیرون آمدند. 

اولین کسی که پس از سخنرانی امام(ع) لب به سخن گشود، برادرش عباس بن علی(ع) بود. او چنین گفت: لا أرنا ذلک أبدا؛ خدا چنین روزی را نیاورد که ما تو را بگذاریم و به سوی شهر خود برگردیم. " 

امام خود می دانست که شهید خواهد شد (ما ارانی الا مقتولا). (موسوعه کلمات الامام الحسین(ع)، ص993) این سرنوشت خونین را به یاران خویش نیز خبر داد تا همراهی شان از روی بصیرت و آگاهی باشد. امام حسین(ع) شب عاشورا در جمع یاران خویش فرمود: "اینان مرا و همه کسانی را که پیش روی من جهاد می کنند خواهند کشت. پس از غارت، خانواده مرا به اسارت خواهند برد. بیم آن دارم که شما از این مسائل خبر نداشته باشید، یا بدانید ولی (از رفتن) شرم کنید. نیرنگ نزد ما خاندان حرام است، هر کس دوست ندارد با ما باشد، بازگردد... "(همان) 

عباس، این فرمانده ولایتمدار است که در روز عاشورا در حمایت از ولایت جان خود را تقدیم کرد و وفاداری خود را در اشعار حماسی و رجزخوانی هایش باز گفت، چنان که فرمود: والله ان قطعتموا یمینی/ انی احامی ابدا عن دینی/ وعن امام صادق الیقین/ نجل النبی الطاهرالامین؛ به خدا سوگند اگر دست راستم را قطع کنید، من هرگز از حمایت دین و از امام صادق و یقینی خودم که فرزند پیامبر پاک و امین است دست برنمی دارم. 

در این عبارت به صراحت اعلام می دارد که آن چه او را در میدان جنگ نگه داشته و جانش را تقدیم می کند، حمایت از دینی است که براساس اصول ولایتمداری از معصومان(ع) بنیاد نهاده شده است. بنابراین آن چه عامل وفاداری اوست، ایمان به ولایت و اطاعت و دفاع از حوزه ولایت است 




تاریخ : دوشنبه 90/9/14 | 9:17 صبح | نویسنده : احدی | نظر

ابوالفضل (ع) اسطوره ولایتمداری زمان

بی گمان اندک هستند کسانی که از آزمون های سخت به سلامت بیرون آیند و در فتنه ها اهل بصیرت باشند و راه خویش را در درون تاریکی فتنه بیابند و از شبهات برهند و باطل را با همه جلوه گری هایش بشناسند و کف روی آب حقیقت را به کنار زنند و در ژرفای آن شنا کنند و خود را به ساحل رستگاری برسانند. 

از جمله کسانی که با بصیرت نافذ و ژرف خویش، در امواج سهمگین و فضای تیره و تاریک فتنه ها حقیقت را شناخت و از آزمون آن به سلامت رهید و ستایش امامان معصومی چون امام سجاد(ع) و باقر(ع) و صادق(ع) را برانگیخت، حضرت ابوالفضل عباس بن علی بن ابی طالب(ع)، برادر باوفای امام حسین(ع) و پرچمدار ارتش عدالت خواه روز عاشورای حسینی است. 

نویسنده در مطلب حاضر کوشیده تا نقش آن حضرت(ع) را در روز عاشورا و ایجاد حرکت جاودانه و ستم سوز و دادخواه حسینی تبیین کند. با هم مطلب را از نظر می گذرانیم. 
حقیت ایمان، ولایتمداری در سایه دینداری از نظر آموزه های قرآنی تنها کسانی می توانند مدعی ایمان شوند که فراتر از اسلام ظاهری، باطن دین اسلام را دریابند و با تمام وجود از آن پاسداری و حمایت کنند. اگر در بسیاری از روایات حقیقت اسلام و دینداری و باطن آن، ولایت معرفی شده و به عنوان نمونه گفته شده "من تمام الحج، لقاء الامام " و یا "من تمام الصلاه لقاء الامام " به این معناست که هر عمل عبادی، زمانی معنای واقعی خود را می یابد که ولایت شناخته و اطاعت شود؛ چرا که خداوند در آیاتی چند از سوره مائده، ولایت را عامل اتمام و اکمال دین اسلام دانسته است. بنابراین اگر شریعتی به جا آورده شود و عمل خیر و نیکی انجام شود، تنها در صورتی تمامیت می یابد و به کمال خود می رسد که برپایه ایمان به ولایت باشد. از این رو به حکم آموزه های قرآنی، کسانی که بی ولایت، عمل عبادی چون نماز را به جا می آورند، باید بدانند که عمل ایشان ناقص است و مقبول نیست و این حقیقتی انکارناپذیر است که در این شعر به شکلی دیگر تبیین شده است. نماز بی ولای او، عبادتی است بی وضو، به منکر علی بگو، نماز خود قضا کند. 

کسانی که ناصبی هستند و بغض و کینه امیرمؤمنان را در دل دارند و ولایت وی را که حکم قرآنی و به نصب الهی و نص نبوی است، منکر می شوند، باید بدانند که حقیقت دین را که تسلیم، اطاعت و ولایت اولیای الهی به حکم مظهریت است، درک نکرده اند. بنابراین تفاوتی میان منکر خدا و رسالت با منکر ولایت نیست، چرا که حقیقت دین چیزی جز حب به خدا و اولیای الهی و بغض نسبت به دشمنان خدا و اولیای او نیست. لذا از معصوم روایت است که: "لیس الایمان الاالحب و البغض ". 

ولایت حضرت علی(ع) چنان در تمامیت و اکمال دین موثر بود که خداوند در آیه 67 سوره مائده به صراحت می فرماید که اگر پیامبر(ص) که مأمور ابلاغ فرمان های الهی است اگر این فرمان را ابلاغ نکند، گویی هیچ چیزی از دین اسلام را به مردم نرسانیده و ابلاغ نکرده است: یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس؛ ای رسول خدا، آن چیزی که از رسول خدا (درباره علی) به تو نازل شده به مردم ابلاغ کن، و اگر چنین نکنی رسالت خدای را ابلاغ نکرده ای و خداوند تو را از شر مردمان نگه می دارد و حفظ می کند. " 

بر مردم است که هر آنچه را پیامبر(ص) فرمان می دهد عمل و اطاعت کنند و سرپیچی از فرمان های آن حضرت(ص) در حکم سرپیچی از فرمان های الهی و عصیان اوست. از این رو خداوند فرمان می دهد: "ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا؛ هر آن چه را که پیامبر فرمان می دهد و می آورد بگیرید و از آن چه نهی و باز می دارد، اجتناب کنید.(حشر، آیه 7) 

آن حضرت(ص) بارها و به مناسبت های گوناگون ولایت امیرمؤمنان علی(ع) را گوشزد کرده است و این فرمان نه خواسته او بلکه فرمان الهی بود، چرا که آن حضرت(ص) "و ما ینطق عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی؛ از روی هوای نفس سخن نمی گوید و هر آن چه بر زبان می آورد وحی الهی است که به او فرستاده شده است. " (نجم، آیات 3 و 4) 

به هر حال ولایت معصومان(ع) از احکام الهی است که بدون آن، اصولا دین مفهومی ندارد چرا که حقیقت دین اسلام، ولایت است. از این رو انکار ولایت را مساوی با انکار اسلام دانسته اند. البته کسانی که منکر ولایت هستند، به حکم اسلام جان و مال و عرض ایشان در امان است و به عنوان شهروندان امت اسلام تلقی می شوند و هرگونه تعرض و اهانت به مال و جان و عرض آنان گناه است ولی حقیقت اسلام را درک نکرده و از رحمت رحیمی خداوند در آخرت بی بهره خواهند ماند. 

بسیاری از مردم در فتنه انتخاب امام و ولی الهی، شکست خورده و سیه رو می شوند و ایمان واقعی نمی آورند. این مسئله ای است که در آیات قرآنی به آن اشاره و تاریخ اسلام بر آن گواهی و شهادت می دهد. 

تنها اندکی از مردمان بر ولایت ماندند و اطاعت ولی الله فرمان خدا و رسول(ص) را پذیرفتند و تن به خلافت و ولایت امیرمؤمنان علی(ع) و دیگر معصومان(ع) دادند که نفس و جان پیامبرند. 

عباس بن علی(ع) اهل بصیرت و ولایت 

از جمله کسانی که تا پای جان و از دست دادن همه دنیای خویش در راه ولایت ایستادند و آخرت خود را با ولایت روشن کردند، عباس بن علی(ع) است. این درحالی است که افراد دیگری از جمله محمد حنفیه فرزند دیگر امیرمؤمنان علی(ع) از اطاعت سرباز زدند و همراه با امام و برادر خویش حسین بن علی(ع) به میدان مبارزه با ظلم و ستم اموی و برپایی حکومت عدالت خواه حسینی نیامدند. رفتار ابوالفضل عباس(ع) را نباید در محدوده وفا به برادر تحلیل و تبیین کرد. 

آن چه موجب شد تا عباس(ع) چنین فداکاری کند تنها مسئله عصبیت خونی و نسبی و برادری نیست، بلکه چنان که خود می فرماید ریشه این جانفشانی و دفاع تا آخرین دم از امام حسین(ع) را باید در حقیقت دینداری او جست که امام(ع) را اولی از خود برمی شمارد و به حکم آیه "النبی اولی بالمومنین من انفسهم " (احزاب، آیه 6) عمل می کند. خود آن حضرت بارها بر رفتار برخاسته از دینداری خود تأکید می کند اوج این دینداری را در هنگام مواجه شدن با آب می توان یافت. هنگامی که برای آب آوری تشنه گان، با لب های خشکیده از سه روز بی آبی، در امواج آب قرار می گیرد و در نهایت تشنگی، به یاد تشنگی برادر و مولایش، آب نمی آشامد و می گوید: "ای نفس پس از حسین(ع) خوار باشی و پس از او هرگز زنده نمانی! این حسین(ع) است که دل از زندگانی شسته است اما تو آب سرد و گوارا می نوشی؟ به خدا سوگند که این شیوه دین من نیست ". (ینابیع الموده ج 2، ص 341) 

در شب عاشورا حضرت عباس(ع) در خدمت اباعبدالله(ع) نشسته بود. در همان وقت یکی از سران دشمن می آید و فریاد می زند: عباس بن علی و برادرانش را بگویید، بیایند. عباس می شنود؛ ولی اعتنا نمی کند، مثل این که ابدا نشنیده است. آن چنان در حضور امام حسین(ع) مودب بود که آقا به او فرمود: جوابش را بده، هرچند فاسق است! اباالفضل العباس(ع) می آید، می بیند شمربن ذی الجوشن است، روی یک رابطه خویشاوندی دور که از طرف مادر با عباس دارد و هر دو از یک قبیله اند، خواست به خیال خود، خدمتی کرده باشد؛ تا حرف خودش را گفت، عباس پرخاش مردانه ای به او کرد و فرمود: "خدا تو را و آن کسی که این نامه را به دست تو داده است، لعنت کند. تو مرا چه شناخته ای و درباره من چه فکر کرده ای؟ 




تاریخ : دوشنبه 90/9/14 | 9:16 صبح | نویسنده : احدی | نظر




تاریخ : سه شنبه 90/8/24 | 8:40 عصر | نویسنده : احدی | نظر

Plik:Rose flower-pinkish.jpg




تاریخ : سه شنبه 90/8/24 | 8:40 عصر | نویسنده : احدی | نظر




تاریخ : سه شنبه 90/8/24 | 8:38 عصر | نویسنده : احدی | نظر




تاریخ : سه شنبه 90/8/24 | 8:36 عصر | نویسنده : احدی | نظر

 

جوان کار نیازموده 

قدرت جوانی اگر با خرد و اراده و تجربه هم‏ساز شود، آهنگ دل‏نشین پیروزی می‏نوازد، وگرنه قدرت بی‏تدبیر، به غلاف بی‏شمشیر می‏ماند. سعدی شیرین‏سخن در این‏باره حکایتی آموزنده دارد: 
سالی از بلخ به شهری سفر می‏کردیم که جوانی با ما همراه شد، سلحشور و جنگاور که ده مرد جنگی را توان شکست او نبود. من و این جوان با یکدیگر بودیم. دیوار قدیمی را به قدرت بازو فرو می‏ریخت و درخت کهن را به زور سرپنجه خود از زمین می‏کند و به تفاخر می‏گفت: 
پیل کو تا کتف و بازوی گردان بیند شیر کو تا کتف و سرپنجه مردان بیند 
این جوان از خانواده‏ای ناز پرورده بود، نه جهان‏دیده و سفرکرده. فریاد رعدآسای دلاوران به گوشش نرسیده بود و برق شمشیر سواران را ندیده بود. در حال تماشای قدرت‏نمایی جوان بودیم که دو هندو از پس سنگی سر برآوردند و قصد کشتن ما کردند. در دست یکی چوبی بود و در دست دیگری کلوخ‏کوبی. به جوان گفتم: چه می‏کنی؟ به قدرت خود با آنان برخورد کن که به پای خویش به گور خود آمدند. تیر و کمان را دیدم که از دست جوان افتاده بود و برخود می‏لرزید. چاره جز آن ندیدم که سلاح و جامه رها کنیم و جان به سلامت بریم. P

آن سه جوان 

وقتی پسرم، مسلم به شهادت رسید، جوان دیگرم، احمد عبدالعلی‏پور، این‏جا ماندن را تحمل نداشت.مدام تقلا می‏کرد برای اعزام و راضی کردن ما برای دل کندن از خودش، یک روز هم پیغام فرستاد که با دو تن از دوستانش به جبهه رفته‏اند. 
محسن سوریان، محسن منصوری و احمد من، سه جوان وفادار بودند که همه اهل محل، آن سه را با هم می‏شناختند. هر سه بسیجی بودند و هر سه برادرِ شهید. طولی نکشید که هر سه نیز به کاروان شهیدان پیوستند 

 




تاریخ : چهارشنبه 90/8/11 | 5:32 عصر | نویسنده : احدی | نظر

 

زندگی نامه 

شهید محمد حسین فهمیده فرزند محمد تقی است که در خانواده ای مذهبی د ر یکی از روزهای بهاری اردیبهشت 1346 ( مصادف با سوم محرم ) در شهر خون و قیام درخانه ای محقر و کوچک در محله پامنار قم چشم به جهان گشود. دوران کودکی را همراه سایر فرزندان خانواده و درکنار برادرش داوود که وی نیز سه سال بعد از شهادت محمد حسین به فوز شهادت نایل آمد، با صفا وصمیمیت ودر زیر سایه محبت و توجه پدر و مادری مهربان ، سپری کرد . درسال 1352، به مدرسه رفت وکلاس اول تا چهارم ابتدایی را با یک معلم روحانی طی کرد. سال پنجم ابتدایی واول و دوم راهنمایی را به دلیل انتقال خانواده اش به کرج در دو مدرسه دراین شهر گذراند. درهمین دوران بود که به واسطه حوادث انقلاب، روح وی نیز، مانند میلیون ها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی گردید. شخصیت او با داشتن خانواده ای متدین ومذهبی و شرایط خاص شهر مقدس قم و نیز زمینه مساعد روحی به گونه ای شکل گرفت که سرشار از دین و فرهنگ غنی اسلام بود.

شهید فهمیده ، نوجوانی خوش برخورد، شجاع ، فعال ، کوشا بود که به مطالعه علاقه زیادی داشت و با وجود این که به سن تکلیف نرسیده بود، نماز می خواند و احترام خاصی برای والدینش قایل بود و هرگز به آن ها بی احترامی نمی کرد. شیفته و عاشق امام بود و با تمام وجود سعی در اجرای فرامین امام داشت . او می گفت :امام هر چه اراده کند، همان را انجام خواهم داد و من تسلیم او هستم .



شهید فهمیده ، یکی از هزاران دانش آموز بسیجی کشور است که با نثار خون خود برطراوت و سرخی خون شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی افزود. وی دوران کودکی و نوجوانی خود را در حالی سپری کرد که هر روز آن همراه حادثه ای بود که در شکل گیری شخصیت او موثر واقع می شد. او با سرمایه عظمیی از فهم و درک انقلابی واسلامی به دنبال طوفان حوادث انقلاب، واردجنگ شد و با وجود سن کم ،خود را به خونین شهر قهرمان رسانید و با اقدامی آگاهانه و شجاعانه ، نام خود را در دفتر شهیدان زنده تاریخ ثبت کرد.

 

 

 




تاریخ : چهارشنبه 90/8/11 | 5:30 عصر | نویسنده : احدی | نظر

 

شناخت قرآن برای هر فرد عالم به عنوان یک فرد عالم و برای هر فرد مؤمن به عنوان یک فرد مؤمن،امری ضروری و واجب است.نگاهی به تاریخ این نکته را روشن می کند که عملاً هیچ کتابی به اندازة قرآن بر روی جوامع بشری و بر زندگی انسانها تاثیر نگذاشته است وبه همین جهت است که قرآن خود به خود وارد بحث جامعه شناسی می شود و جزو موضوعات مورد بررسی این علم قرار می گیرد. معنای این سخن این است که بررسی و تحقیق پیرامون تاریخ جهان در این 14قرن عموماً و شناخت جوامع اسلامی خصوصاً،بدون شناخت قرآن میسر نیست.اما ضروری بودن شناخت قرآن برای یک مومن مسلمان از آن جهت است که منبع اصلی و اساسی دین و ایمان و اندیشه یک مسلمان وآنچه به زندگی او حرارت ومعنی وحرمت وروح می دهد قرآن است.

قرآن مثل بعضی کتابهای مذهبی نیست که یک سلسله مسائل رمزآسا در مورد خدا و خلقت و تکوین مطرح کرده باشد وحداکثر یک سلسله اندرزهای سادة اخلاقی هم ضمیمه کرده باشد و بس. به طوری که مومنین ناچار باشند دستورها و اندیشه ها را از منابع دیگر اخذ کنند.قرآن اصول معتقدات و افکار و اندیشه هایی را که برای یک انسان به عنوان یک موجود با ایمان و صاحب عقیده لازم و ضروری است و همچنین اصول تربیت و اخلاق و نظامات اجتماعی و خانوادگی را بیان کرده و تنها توضیح و تفسیر و تشریح و احیاناً اجتهاد را بر عهدة سنت یا اجتهاد گذاشته است.قرآن مقیاس و معیار همه منابع دیگر است و ما باید حدیث و سنت را با معیار قرآن بسنجیم تا اگر با قرآن مطابق بود بپذیریم وگرنه نپذیریم .

رسول اکرم (ص) و ائمه اطهار(ع) می فرمودند احادیث ما را بر قرآن عرضه بدارید اگر بر قرآن منطبق نبود،بدانید که ساختگی و جعلی است و ما چیزی به خلاف قرآن نمی گوئیم. 

 

 




تاریخ : چهارشنبه 90/8/11 | 5:28 عصر | نویسنده : احدی | نظر

  • قالب وبلاگ | بلاگ اسکای | ایران موزه