وقتى ادبیات انقلابى امام را ملاحظه میکنید، مىبینید تکیهى اصلى بر روى ساخت درونى ملت است؛ احیاى روح عزت، نه با تفاخر، نه با غرور، نه با بهخودبستن، بلکه با استحکام ساخت درونى. آنچه که ما باید به آن توجه کنیم، این است که این یک کارِ مقطعى نیست؛ این یک کارِ مستمر است، یک کارِ ادامهدار است. ملت باید با عوامل رکود و ایستائى مقابله کند. عواملى وجود دارد که یک انسان پیشرو را، یک ملت پیشرو را متوقف میکند. بعضى از این عوامل در درون خود ماست؛ بعضى از این عوامل، تمهیدات دشمن است. اگر بخواهیم دچار رکود نشویم، دچار ذلت نشویم، دچار عقبگرد نشویم، دچار همان وضعیت دوزخىِ قبل از انقلاب نشویم، باید حرکتمان متوقف نشود. اینجاست که با یک مفهومى به نام «پیشرفت» روبهرو میشویم. باید دائم پیشرفت کنیم. این عزت ملى، این استحکام درونى، این ساخت مستحکم، بایستى دائم در حال جلو رفتن باشد و ما را به پیشرفت برساند. این دهه به «دههى پیشرفت و عدالت» نامگذارى شده است. عدالت هم در دل پیشرفت است. پیشرفت، فقط پیشرفت در مظاهر مادى نیست؛ در همهى ابعاد وجودى انسان است؛ که درونش آزادى هم هست، عدالت هم هست، اعتلاى اخلاقى و معنوى هم هست؛ اینها همه در مفهوم پیشرفت هست. البته در آن، پیشرفت مادى، پیشرفت مظاهر زندگى، پیشرفت علمى هم وجود دارد. امام با آن حرکت خود، ما را در جادهاى قرار داد که باید در این جاده پیش برویم. هرگونه توقف در این جاده، ما را به عقبگرد میرساند. ملتى که از حقیقت عزت برخوردار شده است و در جادهى پیشرفت قرار گرفته است، اگر این نعمت را کفران کند، آن وقت مصداق این آیهى شریفه میشود که: «أ لم تر الى الّذین بدّلوا نعمت اللّه کفرا و احلّوا قومهم دار البوار. جهنّم یصلونها و بئس القرار»؛(7) دنیا دوباره دوزخ خواهد شد، زندگى دوباره تلخ خواهد شد. ملتها اگر ایستادگى نکنند و پیش نروند، دوباره همان سختى و سیاهىِ دوران ذلت بر سر آنها سایهافکن خواهد شد.
ما امروز در مسئلهى عزت ملى و پیشرفتِ ناشى از آن با یک الگوى زنده مواجهایم. عرض کردم؛ بحث ما یک بحث ذهنىِ محض نیست. یک الگوى زنده در مقابل ماست و آن، خود این ملت و این جامعه است؛ یک مدلِ تجربه شده و امتحان داده. ملت ایران با این مدل، با این الگو وارد میدان شده. من نمونههائى از پیشرفت ملت ایران را عرض میکنم؛ هر کدام از اینها یک شرح مفصل و مصداقهاى متعدد دارد.
یک نمونه از پیشرفت ملت ایران، غلبهى بر همهى چالشهاى سیاسى و نظامى و امنیتى و اقتصادى در طول این سى و سه سال است. هدف آنها از این چالشها، از بین بردن موجودیت نظام بود؛ موجودیت نظام را آماج قرار داده بودند. ملت بر همهى این چالشها پیروز شد. در این میدان، یک روز که دنیا دست شرق و غرب بود، ملت ایران بر شرق و غرب پیروز شد؛ امروز که به حسب ظاهر، دنیا در دست غربِ گمراه است، ملت ایران توانسته است بر این غربِ گمراه پیروز شود.
نمونهى دیگر از پیشرفت ملت ایران این است که ما ملت ایران، امروز از لحاظ قدرت سیاسى، از لحاظ قدرت تأثیرگذارى بر تحولات دنیا و حضور در فعل و انفعالات منطقهى خودمان، بلکه دیگر مناطق جهان، از اول انقلاب بمراتب قوىتریم. این مسئله، نمونههائى دارد، شواهدى دارد؛ این را دشمنان ما میگویند. یکى از رؤساى رژیم جعلى صهیونیستى، که دشمن شمارهى یک ملت ایران و انقلاب ایران است، اعتراف میکند و میگوید - اینها عین عبارت اوست - امروز یک نیروى قدرتمندى وجود دارد که در خلاف جهت هدفهاى ما پیش میرود و ایران رهبرى این قدرت را به دست گرفته است. این سیاستمدارِ درمانده و حیرتزده اعتراف میکند و میگوید امروز پشت مرزهاى ما خمینى خیمه زده است! یک سیاستمدارِ کهنهکارِ شناختهشدهى آمریکائى هم که ما با وضع او کاملاً آشنا هستیم، در یک جلسهاى مقایسه میکند آمریکاى 2001 میلادى را با آمریکاى 2011، میگوید - که این حرفها همه مال همین دو سه ماه اخیر است - کدام دیوانهاى وضعیت آمریکاى ابرقدرتِ اول هزاره را به شرائط رقتبار آمریکا در سال 2011 - سال گذشتهى میلادى - تبدیل کرده است؟ بعد میگوید: این تحولاتى که اتفاق افتاده و به این وضع منتهى شده است، دامنزنندهى به این تغییر، ایران است. معناى این جملات این است که امروز ملت ایران توانسته است با حضور خود، با استقامت خود، با عزت خود، با صلابت خود، بر روى حوادث مهم جهان و حوادث مهم منطقه، این تأثیرات ژرف را باقى بگذارد. این هم یک شاخص از شاخصهاى پیشرفت، که عرض کردم عینى و جلوى چشم ماست.
یک شاخص دیگر، حجم خدمات عمرانى و آبادانى در این کشور پهناور است. امروز شما میتوانید در همهى گوشه و کنارهاى این کشور، خدمات عمرانى را، خدمات آبادانى را، سازندگى را به معناى وسیع کلمه مشاهده کنید؛ که سال به سال هم افزایش پیدا میکند. این از جملهى شاخصهاى مهم پیشرفت یک ملت است. از جملهى شاخصهاى پیشرفت این است که پیچیدهترین طرحها، پیچیدهترین دستگاههاى صنعتى، سازههاى مهندسى، کارخانههاى فولاد، نیروگاهها و کارهاى بزرگ که در این کشور انجام میگیرد، تماماً به دست متخصصان ایرانى و جوانهاى ساختهشدهى انقلاب است. ما امروز در بسیارى از کارهاى مهمى که در این کشور انجام میگیرد، هیچ احتیاجى به حضور متخصصان خارجى نداریم. این کشورى که یک اسفالت میخواستند بکنند، یک پل میخواستند توى خیابان بزنند، بایستى از بیرون اشخاصى را مىآوردند، امروز کارهاى بزرگ، سازههاى عظیم مهندسى، کارهاى پیچیده انجام میدهد. انجامدهنده، همین جوانهائى هستند که در محیط انقلاب پرورش پیدا کردند، بارور شدند، بالنده شدند، بارها را بر دوش گرفتند.
یک شاخص دیگر، شتاب علمى کشور است - که بارها اعلام شده، تکرار شده - تولیداتِ نمایه شده، رتبهى علمى کشور در سال 2011 میلادى؛ که اینها همهاش افتخارآفرین است. این هم قضاوت ما نیست؛ قضاوت مراکز علمىِ رسمى دنیاست که آنها دارند میگویند. میگویند رشد علمى کشور، یازده برابرِ متوسط رشد دنیاست؛ و سال 2011 نسبت به سال قبل، بیست درصد هم افزایش پیدا کرده؛ این را آنها دارند میگویند. در بعضى از حوزهها، مثل حوزهى هستهاى، حوزهى نانو، حوزهى سلولهاى بنیادى، حوزهى هوافضا، حوزهى زیستفناورى، وضع ما درخشان است. کارهائى که دارد انجام میگیرد، کارهاى درخشانى است که در دنیا به شکل معدودى وجود دارد. در بین این همه کشور دنیا - کشورهاى به اصطلاح پیشرفته و غیر پیشرفته - بعضى از این کارها فقط در پنج کشور یا در ده کشور یا در پانزده کشور، بیشتر وجود ندارد. به ما هم که هیچ کمک علمى نکردند. درِ مراکز علمى پیشرفتهى دنیا به روى دانشجوهاى ما بسته است؛ اینها از درون جوشیده است. و البته همین جا در حاشیه عرض بکنم؛ این تحریمهائى که انجام گرفت، بزرگترین کمک را به ما در این زمینه کرد.
یکى از مظاهر و نمونهها و شاخصهاى پیشرفت، مردمسالارى اسلامى است، که باید به اینها توجه کرد؛ بسیار مهم است. ما انتخابهاى شورانگیزى در این کشور داشتیم: انتخابات ریاست جمهورى در دورههاى مختلف؛ که از همه پرشورتر، دورهى دهم در سه سال گذشته بوده است. همچنین انتخابهاى مجلس. ما نُه دورهى قانونگذارى در کشور داشتیم؛ که همهى این نُه دوره در روز هفتم خرداد، بدون یک روز تأخیر، افتتاح شده است؛ این چیز کوچکى است؟ در طول سى و سه سال، نُه دوره انتخابات مجلس برگزار شده است، نُه تا مجلس شوراى اسلامى تشکیل شده است، بدون یک روز تأخیر. هیچ حادثهى سیاسى، حادثهى امنیتى، حادثهى اقتصادى، تهدیدهاى دشمن نتوانسته است انتخابات را یک روز عقب بیندازد. در همهى دورهها، هفتم خرداد، روز تشکیل مجلس جدید است.
مورد دیگر، انگیزهها و شعارهاى انقلابى مردم است. شما نگاه کنید جشنهاى یادبود انقلابهاى دنیا در کشورها چگونه انجام میگیرد. یک مراسم رسمىاى درست میکنند، یک عدهاى از رجال یک جائى جمع میشوند، احیاناً نیروهاى مسلحى هم رژه میروند. در ایران، سالروز پیروزى انقلاب - یعنى بیست و دوى بهمن - به وسیلهى میلیونها مردم در سرتاسر کشور با شوق و ذوقِ فراوان انجام میگیرد؛ هر سال هم از سال قبل شورانگیزتر و مهمتر و بزرگتر؛ این نشاندهندهى زنده بودن این ملت و پیشرفت این ملت در اهداف انقلابى است.
در تهذیب و تطهیر روحیه هم همین جور. بعضىها نگاه میکنند به یک مظاهرى، مىبینند یک چند تا جوان، یک چند تا زن یا مرد، یک عمل خلافى انجام دادند، فوراً رویش یک قضاوت کلى میگذارند؛ این غلط است. مردم به معنویات توجه دارند. شما همین روزها به مساجد دانشگاهها بروید، ببینید در این روزهاى اعتکاف چه خبر است. از فردا جوانهاى ما میروند در مساجد اعتکاف میکنند. یکى از شلوغترین، گرمترین و پرشورترین مراکز اعتکاف، مساجد دانشگاههاى ماست؛ غیر از مساجد عمومى و مساجد بزرگ، که همه در آن شرکت میکنند. این نشاندهندهى حرکت مردم به سمت معنویت است. با اینهاست که ما میتوانیم تشخیص بدهیم، قضاوت کنیم، حکم کنیم به این که کشور ما، ملت ما، در حال پیشرفت است. در همهى ابعاد، کشور دارد پیشرفت میکند؛ و همه در زیر پرچم اسلام و در سایهى دعوت الهى این مرد بزرگ، این انسان والا، این جانشین بحق پیامبران و اولیاء الهى. این مرد بزرگ راه را در مقابل ملت ما باز کرد.
محافل سیاسى و رسانهاى دنیا از خطر ایران هستهاى دم میزنند؛ که ایران هستهاى خطر دارد! من میگویم اینها دروغ میگویند، اینها فریبگرى میکنند. آنچه آنها از آن میترسند و باید هم بترسند، ایرانِ هستهاى نیست؛ ایرانِ اسلامى است. ایران اسلامى است که در ارکان قدرت استکبارى زلزله انداخته است. ملت ایران اثبات کردند که بدون تکیهى به آمریکا، بدون تکیهى به قدرتهاى مدعى، بلکه با دشمنىهاى آمریکا و قدرتهاى مدعى دنیا، یک ملت میتواند به پیشرفت واقعى دست پیدا کند. این درس است؛ آنها از این درس میترسند. آنها میخواهند به ملتها بباورانند، به زبدگان و نخبگان سیاسى بباورانند که بدون کمک آمریکا و بیرون از حوزهى نفوذ آمریکا نمیشود پیشرفت کرد. ملت ایران اثبات کرده است که بدون آمریکا، بلکه با دشمنى آمریکا میتواند به پیشرفت دست پیدا کند. این درس بزرگى است؛ آنها از این میترسند.
خب، حالا من حرف آخر را در این زمینه عرض بکنم. عزیزان من، جوانهاى عزیز، مردم مؤمن! بله، ما رکورد زدیم، ما پیشرفت کردیم؛ اما اگر دلمان را به آنچه که تاکنون به دست آوردیم، خوش کنیم، شکست خواهیم خورد؛ اگر توقف کنیم، به عقب پرتاب خواهیم شد؛ اگر دچار غرور شویم، دچار عُجب و خودشگفتى شویم، به زمین خواهیم خورد؛ اگر ما مسئولان کشور - بخصوص این دیگر مربوط به ما مسئولان است - دچار خودمحورى شویم، دچار تکبر شویم، دچار خودشگفتى شویم، تودهنى خواهیم خورد. دنیا اینجور است، سنت الهى این است. در پى کسب محبوبیت نباشیم، دنبال تمتعات دنیوى نباشیم، دنبال پرداختن به اشرافیگرى و تجملات نباشیم. ما مسئولین، خودمان را حفظ کنیم؛ همچنان که این مرد بزرگ خود را حفظ کرد. اگر ما اینجا دچار اشتباه شویم، مصداق همان آیهى شریفه خواهیم شد که: «و احلّوا قومهم دار البوار. جهنّم یصلونها و بئس القرار».
در راه پیشرفت، توقف ممنوع است؛ خودشگفتى ممنوع است؛ غفلت ممنوع است؛ اشرافیگرى ممنوع است؛ لذتجوئى ممنوع است؛ به فکر جمع کردن زخارف دنیا افتادن، براى مسئولین ممنوع است. با این ممنوعیتهاست که میتوانیم به قله برسیم. ما داریم در دامنه حرکت میکنیم. ما هنوز به قله نرسیدهایم؛ با آن فاصله داریم. آن روزى که ملت ایران به قله برسد، دشمنىها تمام خواهد شد. آن روزى که ملت ایران به قله برسد، معارضههاى خباثتآلود به پایان خواهد رسید. ما تا آن روز فاصله داریم. حرکت را باید بىوقفه ادامه دهیم. من به جوانها، به مسئولین، به دانشجویان، به علماى بزرگوار، به کسانى که توانائى سخن گفتن با مردم دارند، به کسانى که تأثیرگذارى بر روى اذهان مردم دارند، عرض میکنم: ما بایستى این حرکت به سمت پیشرفت را بىوقفه ادامه دهیم؛ هم در زمینهى سیاست، هم در زمینهى علم و فناورى، هم بخصوص در زمینهى اخلاق و معنویت. خودمان را تهذیب کنیم، خودمان را اصلاح کنیم، عیوب خودمان را بشناسیم و درصدد رفع آن عیوب بربیائیم. اگر این کار را بکنیم، این موانعى که دشمنان ما بر سر راه ما ایجاد میکنند، اثر نخواهد گذاشت. تحریم اثرى ندارد. تحریم نمیتواند ملت ایران را از حرکت به جلو باز بدارد. تنها اثرى که این تحریمهاى یکجانبه و چندجانبه بر روى ملت ایران میگذارد، این است که نفرت و دشمنى از غرب در دل مردم ما عمیقتر میشود.
خب، صحبت از عزت ملى است. این جنبشها و انقلابهاى منطقه را که نگاه کنید، مىبینید همه مرتبط با عزت ملت است. این انقلابها، از یمن و بحرین بگیرید تا مصر و لیبى و تونس و همچنین کشورهائى که هنوز آتش زیر خاکسترند و یک روزى شعلهور خواهند شد، همهى اینها انگیزهشان بازگشت به عزت ملى و عدالت اجتماعى و آزادى، و همه در سایهى اسلام است. اینکه میگوئیم بیدارى اسلامى، این حرف پایهدار است، ریشهدار است. ملتهاى مسلمان عدالت را میخواهند، آزادى را میخواهند، مردمسالارى را میخواهند، اعتناى به هویت انسانها را میخواهند؛ اینها را در اسلام مىبینند، نه در مکاتب دیگر؛ چون مکاتب دیگر امتحانداده و شکستخوردهاند. بدون مبناى فکرى هم که نمیشود به این اهداف بلند دست پیدا کرد. آن مبناى فکرى بر حسب ایمان و اعتقاد ملتهاى منطقه عبارت است از اسلام و بیدارى اسلامى. ماهیت جنبشها این است.
غربىها و حکومتهاى وابستهى به غرب در این منطقه، میخواهند صورت مسئله را عوض کنند؛ میخواهند جور دیگرى بهافکار عمومى القاء کنند؛ اما فایدهاى ندارد. شخصیتهاى مؤثر باید مراقب باشند دور نخورند. ملتها باید مراقب باشند دور نخورند. ملتها کار بزرگى انجام دادند. فضاى سیاسى و اجتماعى منطقه به طور اساسى تغییر کرده؛ این مال همین حالاست، «باش تا صبح دولتش بدمد، که این هنوز از نتائج سحر است». در همین قدم اول، فضاى سیاسى منطقه تغییر پیدا کرده؛ نمونهاش این است که مثلاً در مصر وقتى که قیام مردم به نقطهى جوش و به اوج رسید، بسیارى از غربىها و بسیارى از حکومتهاى مستبد منطقه سعى میکردند از مبارک حمایت کنند، او را نجات دهند، مردم را سرکوب کنند؛ اما حالا که مردم غلبه پیدا کردهاند و پیروز شدهاند، همان قدرتها، دیکتاتورترینشان، مستبدترینشان، ذلیلترینشان در مقابل غربىها، دم از حقوق مردم میزنند، دم از مردمسالارى میزنند! این معنایش این است که امروز مردمسالارى آنچنان به سکهى رائجى در این منطقه تبدیل شده که حتّى آن کسانى که حاضر نبودند اسم مردم و حقوق مردم به گوش کسى برسد، امروز مجبورند و چارهاى ندارند که براى جلب افکار عمومى، دم از مردمسالارى بزنند، دم از حقوق مردم بزنند!
قضیهى این انقلابها خیلى مهم است. من بر روى مصر تکیه کنم. مصر کشور بزرگى است، مصر ملت کهنى است، مصر یک منطقهى اساسى در دنیاى اسلام بوده؛ منتها حاکمان فاسد و مزدور و پست و ذلیل، ملت مصر را تذلیل کردند؛ مصر را تبدیل کردند به گنج استراتژیک رژیم صهیونیستى؛ این عبارتِ یکى از رؤساى صهیونیست است. کشور مصر را، ملت مصر را، یک ملت باعظمت را تبدیل کرده بودند به گنجى براى رژیم جعلىِ غاصبِ صهیونیستى. از این خفت بالاتر؟ حالا این گنج ساقط شده. حالا این گنج از دسترس غاصبان کشور فلسطین خارج شده. رژیم مبارک سى سال امنیت اسرائیل را تضمین کرد. حتّى حاضر شدند یک و نیم میلیون مردم غزه را در یک زندان بزرگ نگه دارند. یک میلیون و نیم انسان در غزه، زیر بمباران صهیونیستهاى خبیث بودند؛ از آن طرف هم به وسیلهى رژیم حسنى مبارک، راه عبور و مرور هر گونه امکان حیاتى به مصر بسته شده بود؛ اینها را تاریخ فراموش نمیکند.
در آن ایامِ جنگ بیست و دو روزه، یک مبارز فلسطینى در یک مصاحبهاى گفت که امروز - آن روزى که او میگفت - نوزده روز است که از جنگ میگذرد، ولى ما در این مدت نتوانستیم نوزده کیلو گندم و آرد از مصر وارد کنیم! راه انتقال غذاى مردم، دارو و دیگر امکانات را در رفح بسته بودند، براى اینکه به نفع رژیم صهیونیستى، یک و نیم میلیون انسان را با گرسنگى و تحت فشار، در زندان نگه دارند! حالا این رژیم سقوط کرده. رژیم صهیونیستى احساس لُختى میکند؛ دستپاچهاند، حیرتزدهاند. این داد و بیدادهائى که مىبینید از قول سران صهیونیست نقل میشود و دم از کار نظامى و حملهى نظامى میزنند، اینها حاکى از دست خالى و حاکى از وحشت و حیرانى آنهاست؛ میدانند که در این شرائط، از همیشه آسیبپذیرترند؛ هرگونه قدم کجى بردارند، هرگونه حرکت ناشایستى انجام بدهند، مثل صاعقهاى بر سر خودشان فرود خواهد آمد.
غربىها و آمریکائىها هم که همیشه پشتیبانهاى بىقید و شرط رژیم غاصب بودهاند، امروز از همیشه گرفتارترند. امروز غرب با سیلى صورت خودش را سرخ نگه داشته است. آنها مشکلات مالى، مشکلات پولى، مشکلات اقتصادى، مشکلات اجتماعى دارند و در مواجههى با مردمِ خودشان درماندهاند. چندین حکومت طرفدار آمریکا در اروپا ساقط شدند. مردم اگر میدان پیدا کنند، هر گونه نشانهى استکبار آمریکائى را که در اروپا مشهود است، با حضور خودشان، با قدرت خودشان خواهند زدود. امروز وضعشان این است. خود آمریکا هم بدتر از همه. ملتها از آمریکا متنفرند. آمریکا دچار بحران است. البته میخواهند این بحران را منتقل کنند به آسیا، منتقل کنند به آفریقا، منتقل کنند به خاورمیانه؛ با حادثهآفرینى در کشورهاى دیگر و مناطق دیگر، ضعف خودشان را بپوشانند. از جملهى کارهائى که میخواهند بکنند، این است که در همین منطقه، این انقلابهاى عظیم مردمى را به ضد خودشان تبدیل کنند؛ مردم را به اختلافات قومى، اختلافات مذهبى، اختلافات طائفى سرگرم کنند. ما باید هوشیار باشیم.
امروز آمریکائىها از تجربهى انگلیسىها دارند استفاده میکنند در ایجاد اختلاف مذهبى بین شیعه و سنى. انگلیسها متخصص دشمنى انداختن بین گروههایند - از جمله بین شیعه و سنى در دنیاى اسلام - از چند صد سال قبل آنها اینکاره بودند. آمریکائىها دارند از تجربهى آنها استفاده میکنند. مسئلهى فلسطین پیش مىآید، مسئلهى مصر پیش مىآید؛ بمجردى که در مقابل حرکت مردم قرار میگیرند، به یک جورى، با یک ترفندى، با یک خدعهاى، فوراً مسئلهى مذهبى را مطرح میکنند. همه باید بیدار باشند؛ سنى بیدار باشد، شیعه بیدار باشد، عالم مذهبى بیدار باشد، نخبهى دانشگاهى بیدار باشد، آحاد مردم بیدار باشند؛ بفهمند چه کار میکنند، بفهمند توطئهى دشمن را و نقشهى دشمن را؛ به نقشهى دشمن کمک نکنند. این کارى است که امروز آنها دارند انجام میدهند.
البته غربىها، از جمله آمریکائىها، حرکتهاى دیوانهوار میکنند. مسئلهى هستهاى را بزرگ میکنند، براى اینکه مسائل خودشان را از نظرها بپوشانند. مسئلهى هستهاى ایران را در صدر مسائل دنیا قرار میدهند، در حالى که حقیقت قضیه اینجور نیست. بدروغ اسم سلاح هستهاى مىآورند، بدروغ مسائل را در تبلیغات برجسته و درشت میکنند؛ هدفشان این است که ذهنها را، افکار عمومى را از حوادثى که در خود آمریکا دارد میگذرد، از حوادثى که در خود اروپا دارد میگذرد، منعطف کنند، منصرف کنند. البته موفق هم نخواهند شد.
نگاه ما به منطقه، امیدوارانه است. کشور مصر امروز به مسائل داخلى خودش مشغول است، که طبیعت انقلابهاست. یک حوادثى پیش مىآید، ناچارند این حوادث را حل و فصل کنند؛ ملت سرگرم آنهاست. این حوادث، یک خلایى را به وجود آورده؛ یک فرصتى براى برخى از کشورها به وجود آورده که وارد مسائل منطقه شوند، دخالتهاى غربپسند و آمریکاپسند بکنند؛ به نیابت از آمریکا پول خرج کنند، به نیابت از آمریکا حرکت کنند، سفر کنند، اینجا و آنجا بروند. ولى انشاءاللّه کشورهاى انقلابکرده، بخصوص کشور بزرگ مصر، به آرامش و ثبات باز خواهند گشت و بر مشکلات و ترفندها فائق خواهند شد. رژیم دیکتاتور برچیده شد، دنبالههاى آن هم انشاءاللّه برچیده خواهد شد و ملتها خواهند توانست نقش خودشان را ایفاء کنند.
البته اینجا لازم است من با صراحت بگویم که در حوادث منطقه، مردم بحرین در مظلومیت مضاعف به سر میبرند؛ آنها حقیقتاً مظلومند. مردم بحرین به وسیلهى رژیم مستبد و دیکتاتورى، بىجهت و بدون دلیل سرکوب میشوند؛ اعتراض آنها با خشنترین وضعیت پاسخ داده میشود؛ در حالى که آنها چه میخواهند؟ آنها اولین و ابتدائىترین نیازهاى انسانى یک کشور مردمسالار را طلب میکنند؛ چیز زیادى نمیخواهند. آنجا مسئلهى شیعه و سنى را مطرح میکنند، که آقا اینها شیعهاند. بحث شیعه و سنى نیست؛ بحث یک ملت است. حالا تصادفاً این ملت یک اکثریت هفتاد درصدى شیعه دارد. اگر هفتاد درصدشان مذهب دیگرى داشتند، حاکمان مذهب دیگرى داشتند، باز هم قضیه همین بود؛ فرقى نمیکرد. بحرین ملتى است با یک مذهبى - مذهب تشیع و پیروى اهلبیت (علیهمالسّلام) - که با یک حکومت مستبدى روبهرو است. مسئله این نیست که این حکومت، مذهبى دارد، مردم مذهب دیگرى دارند. ملت ایران با رژیم شاه که بظاهر مسلمان هم بود، شیعه هم بود، به حرم امام رضا هم میرفت، درافتاد. بنابراین بحث شیعه و سنى نیست. مسئله را میبرند توى اختلافات مربوط به مذهب، براى اینکه حق مردم را کتمان کنند. ولى انشاءاللّه همهى مجاهدتها به نتیجه خواهد رسید. باید مراقب باشیم آتشهاى قومى و طائفى و فرقهاى دامن زده نشوند؛ این خواستهى ماست، این نصیحت ماست به همهى اطراف قضایا.
امیدواریم انشاءاللّه خداوند متعال کمک کند و یقیناً کمک خواهد کرد. بدون تردید، آینده براى ملتهاى مسلمان و براى اسلام و مسلمین و براى ملت ایران، از گذشته بهتر است.
والسّلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته
بیانات در مراسم گرامیداشت بیست و سومین سالگرد رحلت امام خمینی(ره)
در حرم مطهر حضرت امام خمینی رحمهالله
در آستانه ولادت حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام
بسماللّهالرّحمنالرّحیم
الحمد للّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا و حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على ءاله الأطیبین الأطهرین و صحبه المنتجبین المصطفین و من تبعهم باحسان الى یوم الدّین. و صلّ على بقیّةاللّه فى الأرضین الّذى یملأ اللّه به الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا.
قال اللّه الحکیم فى کتابه: بسماللّهالرّحمنالرّحیم. و توکّل على العزیز الرّحیم. الّذى یریک حین تقوم. و تقلّبک فى السّاجدین. انّه هو السّمیع العلیم.(1)
خداوند را سپاسگزاریم که فرصتى دیگر به ما عنایت کرد تا در کنار مرقد امام و پیشوا و رهبر و مرشد بزرگ این ملت، یک بار دیگر گرد هم جمع شویم، براى تجدید عهد و تجدید بیعت با این امام بزرگوار، و بازخوانى سیره و درسهاى امام - که درسهاى انقلاب است - و براى روشن کردن راه آیندهمان و تصحیح مسیرمان.
این روزها مصادف است با عید مبارک ولادت امیر مؤمنان (سلام اللّه علیه) که پدر امت بود. مردم ما روز سیزدهم رجب را «روز پدر» نامیدهاند. امام بزرگوار ما در حق این ملت و در حق این کشور پدرى کرد. پدر امت، یعنى مظهر مهربانى و رحمت و مظهر اقتدار و صلابت و شخصیت؛ استحکام شخصیت پدرانه، در کنار محبت و مهربانىِ پدرانه. علاوهى بر اینها، امام پدر جنبش اسلامىِ امروز در دنیاى اسلام است. یکى از خطوط اصلى در سیرهى امام و منش امام که امروز به آن میپردازیم و دربارهى آن قدرى بحث میکنیم، دمیدن روح عزت ملى در کالبد کشور است. بحث دربارهى این حرکت عظیم امام که عزت ملى را در کشور ما و ملت ما زنده کرد، یک بحث متکى به واقعیات جامعه است؛ یک بحث صرفاً ذهنى نیست. عزت یعنى چه؟ عزت به معناى ساخت مستحکم درونى یک فرد یا یک جامعه است که او را در مقابلهى با دشمن، در مقابلهى با موانع، داراى اقتدار میکند و بر چالشها غلبه میبخشد.
در ابتدا یک بحث قرآنىِ کوتاهى را عرض کنم. در منطق قرآن، عزت واقعى و کامل متعلق به خداوند و متعلق به هر کسى است که در جبههى خدائى قرار میگیرد. در مصاف بین حق و باطل، بین جبههى خدا و جبههى شیطان، عزت متعلق به کسانى است که در جبههى خدائى قرار میگیرند. این، منطق قرآن است. در سورهى فاطر میفرماید: «من کان یرید العزّة فللّه العزّة جمیعا».(2) در سورهى منافقون میفرماید: «و للّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین و لیکنّ المنافقین لایعلمون»؛(3) عزت متعلق به خداست، عزت متعلق به پیامبر و به مؤمنین است؛ اگرچه منافقان و کافردلان این را درک نمیکنند؛ نمیفهمند که عزت کجاست، مرکز عزت واقعى کجاست. در سورهى نساء، دربارهى کسانى که خود را متصل به مراکز قدرتهاى شیطانى میکنند، براى اینکه حیثیتى به دست بیاورند، قدرتى به دست بیاورند، میفرماید: «أ یبتغون عندهم العزّة فانّ العزّة للّه جمیعا»؛(4) آیا دنبال عزتند این کسانى که به رقباى خدا، به دشمنان خدا، به قدرتهاى مادى پناه میبرند؟ عزت در نزد خداست. در سورهى مبارکهى شعراء، گزارشى از مجموعهى چالشهاى پیامبران بزرگ را مطرح میفرماید - دربارهى حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت هود، حضرت صالح، حضرت شعیب، حضرت موسى - مفصل دربارهى چالشهاى این پیامبران بزرگ بحث میکند و گزارش الهى و وحى را به گوش مردم میرساند. در هر مقطعى که میخواهد غلبهى جبههى نبوت را بر جبههى کفر بیان بفرماید، میفرماید: «انّ فى ذلک لایة و ما کان اکثرهم مؤمنین. و انّ ربّک لهو العزیز الرّحیم»؛(5) یعنى با اینکه طرف مقابل اکثریت داشتند، قدرت دست آنها بود، پول دست آنها بود، سلاح دست آنها بود، اما جبههى توحید بر آنها پیروز شد؛ در این یک آیتى است از آیات الهى، و خداى تو عزیز و رحیم است. بعد از آنکه قرآن این گزارش را در طول سورهى مبارکهى شعراء هى تکرار میکند، تکرار میکند، در آخر سوره خطاب به پیغمبر میفرماید: «و توکّل على العزیز الرّحیم»؛ به این خداى عزیز و رحیم که تضمین کنندهى غلبهى حق بر باطل است، توکل و تکیه کن. «الّذى یریک حین تقوم. و تقلّبک فى السّاجدین»؛ او ناظر به حال توست؛ در حال قیام، در حال سجده، در حال عبادت، در حال حرکت، در حال تلاش؛ او حاضر و ناظر است، تو را مىبیند؛ «انّه هو السّمیع العلیم». پس در منطق قرآن، عزت را باید از خداوند طلب کرد.
وقتى که عزت شامل حال یک انسان، یک فرد یا یک جامعه میشود، مثل یک حصار عمل میکند، مثل یک باروى مستحکم عمل میکند؛ نفوذ در او، محاصرهى او، نابود کردن او براى دشمنان دشوار میشود؛ انسان را از نفوذ و غلبهى دشمن محفوظ نگه میدارد. آن وقت هرچه این عزت را در لایههاى عمیقتر وجود فرد و جامعه مشاهده کنیم، تأثیرات این نفوذناپذیرى بیشتر میشود؛ کار به جائى میرسد که همچنان که انسان از نفوذ و غلبهى دشمن سیاسى و دشمن اقتصادى محفوظ میماند، از غلبه و نفوذ دشمن بزرگ و اصلى، یعنى شیطان هم محفوظ باقى میماند. آن کسانى که عزت ظاهرى دارند، این عزت در دل آنها، در درون آنها، در لایههاى عمیق وجود آنها نیست؛ لذا در مقابل شیطان بىدفاعند، نفوذپذیرند.
معروف است که میگویند اسکندر مقدونى در یک راهى میگذشت، مردم به او کرنش میکردند. یک مرد پارساى مؤمنى در یک گوشهاى نشسته بود، کرنش نکرد، احترام نکرد، بلند نشد. اسکندر تعجب کرد، گفت: او را بیاورید. او را آوردند. گفت: تو چرا در مقابل من کرنش نکردى؟ گفت: زیرا تو غلامِ غلامان منى؛ چرا در مقابل تو کرنش کنم؟ گفت: چطور؟ گفت: زیرا تو غلام شهوت و غضب خود هستى، و شهوت و غضب غلامان منند، در اختیار منند، من بر آنها غالبم.
بنابراین اگر عزت نفس در درون لایههاى عمیق وجود انسان نفوذ کرد، آن وقت شیطان بر انسان اثر نمیگذارد؛ هوىهاى نفس در انسان اثر نمیگذارد؛ شهوت و غضب، انسان را بازیچهى خود قرار نمیدهد.
ما امام را اینجور شناختیم. امام در طول حیات، چه در حوزهى علم و تدریس، چه در دوران مبارزهى دشوار، و چه در حوزهى مدیریت و حاکمیت - آن وقتى که در رأس کشور قرار گرفت و مدیریت جامعه را در قبضه گرفت - در همهى اینها مصداق «و توکّل على العزیز الرّحیم» بود. براى همین بود که کارهاى بزرگى که همه میگفتند نشدنى است، با طلوع امام، این کارها شدنى شد؛ همهى سدهائى که گفته میشد شکستنى نیست، با حضور امام، این سدها شکستنى شد. او علاوه بر اینکه خود، مظهر عزت نفس و اقتدار معنوى بود، روح عزت را در ملت هم زنده کرد. این، کار بزرگ امام بزرگوار بود؛ که من دوباره برمیگردم، دربارهى این نکته توضیح خواهم داد. ملت ما با احساس عزتى که از درسهاى انقلاب و امام آموخت، توانست خود را کشف کند. ملت، خود را کشف کرد، توانائىهاى خود را کشف کرد؛ و چنین شد که ما در این چند دهه، بسیارى از تحقق وعدههاى الهى را با چشم خود دیدیم؛ چیزهائى را که در تاریخ میخواندیم، در کتابها میدیدم، در مقابل چشمِ خودمان مشاهده کردیم؛ غلبهى مستضعفین را بر مستکبرین، بىبنیادى قصرهاى بظاهر باشکوه مستکبران و بسیارى از حوادث دیگر را در این سالها دیدیم.
من میخواهم بر روى این مسئلهى «عزت ملى» تکیه کنم تا به یک نقطهى مورد نظر برسم. امروز روز بزرگى است؛ سالگرد رحلت بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران است. امروز یاد امام بزرگوارمان از همیشه زندهتر است. میراث بابرکت او امروز در این کشور و در دنیاى اسلام در مقابل چشم همگان است. روى برخى از ابعاد وجودى این حرکت تکیه کنیم.
عزت ملى. ما ایرانىها در طول تاریخ طولانى خودمان دورانهاى متفاوتى را گذراندهایم؛ عزت هم داشتیم، ذلت هم داشتیم؛ اما در این دوران طولانىِ دویست سالهى منتهى به انقلاب، ما یک دوران سختِ تاریکِ ذلت را گذراندیم. خیلىها از تاریخ بىخبرند، و خیلىها تاریخ را سرسرى نگاه میکنند. باید در تاریخ تعمق کرد، از تاریخ درس گرفت. ما در این دویست سال، یک دوران تاریکِ ذلت را از سر گذراندیم. نشانههاى این ذلت، زیاد است. ما در تمام این دوران، در حوزهى سیاست، یک ملت منزوى بودیم؛ در فعل و انفعالات منطقهى خودمان - چه برسد به فعل و انفعالات جهان - هیچ تأثیرى نداشتیم. در این دوران دویست ساله، استعمار به وجود آمد. دولتهاى مستعمر از اقصى نقاط عالم به منطقهى ما آمدند؛ کشورهائى را گرفتند، ملتهائى را اسیر کردند، منابع ثروت ملتها را غارت کردند. در این دویست سال، دولت ایران و ملت ایران، بىخبر و غافل، به حوادث نگاه میکردند؛ حتّى شاید از حوادث مطلع هم نمیشدند، چه برسد به اینکه بخواهند در آن حوادث دخالت کنند و تأثیر بگذارند. در حوزهى اقتصاد، وضع ما روزبهروز به طرف انحطاطِ بیشتر حرکت میکرد. در حوزهى علم و فناورى، بکلى عقبمانده بودیم؛ هیچ دستاورد علمىاى که قابل توجه و قابل عرضه باشد، در مقابلهى با حرکت عظیم علمى در دنیا نداشتیم. در سیاست داخلى خودمان، دستخوش سیاستهاى بیگانگان بودیم. استعمارگرها، قدرتهاى مسلط دنیا، بر روى حکومتهاى ما اثر میگذاشتند؛ آنها را به این طرف و آن طرف میکشاندند، به آنها تحمیل میکردند، از آنها کار میکشیدند؛ و دولتهاى ما، پادشاهان ما، قدرتهاى مسلط ما، هیچ عکسالعمل شایستهى انسانىِ افتخارآمیزى از خودشان نشان نمیدادند. حتّى در زمینهى حفظ تمامیت ارضى کشور، حفظ حاکمیت دولتها، ضعف خجالتآورى را در این دورانِ دویست ساله مشاهده و تجربه کردیم. در همین دورانِ دویست ساله است که معاهدهى ذلتبار ترکمانچاى و قبل از آن، معاهدهى گلستان اتفاق افتاد؛ هفده شهر قفقاز را از ایران جدا کردند. در همین دورانِ دویست ساله بود که آمدند بوشهر ما را اشغال کردند، بدون کمترین مقاومتى از سوى دولت و دولتىها. در همین دوران بود که یک دولت بیگانه آمد در قزوین اردوى نظامى زد و دولت مرکزى تهران را تهدید کرد که باید فلان کار را بکنید، فلان اقدام را بکنید، فلان کس را بیرون کنید، والّا به تهران حمله میکنند. یعنى تا قزوین جلو آمدند، تهران را تهدید کردند، دولت مرکزى در تهران به خود میلرزیدند. اگر شخصیتهاى نادرى در این میان نبودند، قطعاً تسلیم اولتیماتوم آن دولت بیگانه میشدند. در همین دوران بود که دولت انگلیس آمد حکومت پهلوىها را در ایران به وجود آورد؛ رضاخان را انتخاب کردند، از یک مرکز فرودستى او را بالا کشیدند، به سلطنت کشور رساندند و سلطنت او را در کشور به صورت یک قانون درآوردند و همهى امور را به دست او دادند و او هم در مشت خودشان و در اختیار خودشان بود. در همین دوران بود که قرارداد ننگین 1299 - 1919 میلادى - اتفاق افتاد؛ که بر طبق این قرارداد، اقتصاد کشور به دست بیگانه مىافتاد و سیاست کشور و اقتصاد کشور یکباره در اختیار دشمنان ایران قرار میگرفت. در همین دوران بود که رئیس سه کشور - که متحدین جنگ بودند - به تهران آمدند و بدون اینکه از دولت اجازه بگیرند، بدون اینکه به دولت مرکزى کمترین اعتنائى بکنند، در اینجا جلسه تشکیل دادند. روزولت، چرچیل و استالین به میل خودشان به تهران آمدند و جلسه تشکیل دادند؛ نه از کسى اجازه گرفتند، نه گذرنامهاى نشان دادند. محمدرضا که آن روز پادشاه ایران بود، مورد اعتناى اینها قرار نگرفت؛ آنها به دیدن او نرفتند، او به دیدن آنها رفت؛ وارد اتاق شد، برایش بلند نشدند، اعتنا نکردند! ببینید ذلت یک دولت مرکزى که سرریز میشود بر روى مردم، تا کجاها منتهى میشود؟ این، حضیض ذلت یک حکومت و یک ملت است. این، مال دوران دویست سالهى ماست.
البته در این میان، استثناهائى وجود داشت: مثلاً یک امیرکبیرى سه سال بر سر کار آمد. یا فتواى میرزاى بزرگ شیرازى توانست قضیهى تنباکو را فیصله بدهد. یا علما در قضیهى مشروطیت دخالت کردند. یا نهضت ملى شدن نفت در یک دورهاى به راه افتاد. همهى اینها کارهاى کوتاهمدت، موقت و بعضاً بکلى ناکام بود؛ اما روال کلى، حرکت کلى، حرکت ذلت بود که بر این ملت بزرگ، بر این ملت تاریخساز، بر این ملتِ داراى مواریث عظیم تاریخى تحمیل شده بود.
انقلاب کبیر اسلامى بکلى جهت را عوض کرد و ورق را برگرداند. همت امام - که رهبر این انقلاب و زمامدار این انقلاب و پیشواى این انقلاب بود - بر این گماشته شد که روح عزت ملى را در این مردم احیاء کند؛ عزت آنها را به آنها برگرداند. امام بزرگوار فرهنگ «ما میتوانیم» را به دهان مردم انداخت و در دل آنها جایگزین کرد؛ این همان فرهنگ قرآنى است که فرمود:«و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین».(6) خود ایمان به معناى علو است. ایمان وسیلهى علو مادى است، اما فقط این نیست؛ نفس ایمان علوآور است، عزتآور است، یک ملت را رشد میدهد. خود امام جلو افتاد، رهبرى کرد، آن وقت انگیزهها در مردم بیدار شد، همتها در مردم بیدار شد، استعدادها جوشیدن گرفت؛ و عمل مردم، حضور مردم در صحنه، زمینهى جلب رحمت الهى شد. این، نکتهى بسیار عظیمى است. رحمت الهى گسترده است؛ اما تا انسان ظرف خود را آماده نکند، این باران رحمت گیر او نمىآید. ملت ما به صحنه آمد، خود را در وسط میدان قرار داد، این شد زمینهى رحمت الهى و هدایت الهى؛ هدایت الهى شامل حال او شد، رحمت الهى شامل حال او شد، حرکتِ بىوقفه آغاز شد؛ حرکت به سمت عزت، حرکت رو به جلو، حرکت عزتآفرین؛ البته گاهى کند، گاهى تند، اما بدون وقفه و تعطیل.
فاطمه علیهاالسلام محور درسها
او محور درسهاست و در حیات شخصی، در عبادت و نیایش در کار و تلاش، در احساس تعهد و در انجام مسؤلیت، در تکلیف نسبت به خود و خدا و جامعه در هدفداری و در برنامهریزی، در اعمال روش معین در امور، در نظارت اجتماعی، در امر به معروف و نهی از منکر و در مبارزه و حقطلبی.
برای فاطمه علیهاالسلام رمز و رازی الهی و مقصدی لاهوتی، معرفی کردهاند و در خور اسوه بودن برای بشریت. اسناد و روایات ما نشان میدهند او ولی خداست، معصومه و محصوره از گناه است، آزاده است و آزاد از قیود بشر ساخته، دارای تقوائی بینظیر و ادبی کم نظیرتر در دنیای زنان.
او با عمل درس داد، درس توّلا و تبّرا، درس همرزمی با همسر در تعقیب هدف مشترک، درس صفا و اخلاص در کارها، درس انجام وظیفه هدایت برای زنان، درس کمککاری برای مردم، درس زیر بازوگیری، درس بیان حق، درس از خود گذشتگی و ایثار، درس ثبات قدم در برابر متجاوزان و غاصبان، درس حجاب و پوشش، درس پرچمافرازی و گاهی پرچم ساختن مظلومیت، حتی پنهان کردن جنازه و قبر خود برای هشیار کردن.
- او دختری برای پدر است در احترام پدر، رعایت حال او، دفاع از او، مهرورزی به پدر، رعایت شئون او.
- او همسری است برای شوهر، همشأن او، کفو او، دوستی با شوهر، همرزمی با او، همگامی با او.
- او مادری است برای فرزندان، مادری متعهد، درسآموز، مهربان، صمیمی و همراه، القاء کننده ایمان و اخلاق.
- او عضوی است برای جامعه، خود اهل احسان و خیر، اهل هدایت و ارشاد، تمام کننده حجت.
- و او الگوی مکتب محمد (صلیاللهعلیهوآله) است.
مرزهای درس آموزی
برای آن کس که طالب راه فاطمه علیهاالسلام و در مسیر سعادت آموزی است، مرزهای مطالعه و تحقیق در حیاتش از این دیدها و جنبهها میتوانند مفید باشند.
1- فاطمه علیهاالسلام در رابطه با خود: تلاش او در خداشناسی، خودسازی، پرورش ابعاد وجودی، حیات شخصی، رشد خود و ... .
2- فاطمه علیهاالسلام در رابطه با خدای خود در شناخت او از خدا در عبادت، اطاعت، تسلیم، استمداد، توکل، هدف و خشیت از خدا، امیدواریها ...
3- فاطمه علیهاالسلام در رابطه با انسانها: پدر، مادر، اعضای خانواده، همسر، فرزندان، خادمان، دوست، دشمن، مؤمن، کافر، مشرک، منافق و ... .
علی (علیهالسلام) او را یکی از دو رکن جهان اسلام معرفی کرد که رکن اول آن شخص پیامبر بود. و آن روز که فاطمه (علیهاالسلام) از دنیا رفت علی (علیهالسلام) با تأثر و اندوه فرموده بود این همان رکن دومی بود که از دست رفت (هذا رکن الاخر)
4- فاطمه علیهاالسلام در رابطه با دنیا: دنیا، ارزش آن، تلقی از آن، وظیفهاش در جهان، موضعگیریها، نگرشها ... .
5- فاطمه علیهاالسلام در رابطه با پدیدههای این جهان: از نعمتها، آب و خاک، حیوان، حق، باطل و عوامل و موانع رشد، پدیدههای مرئی و نامرئی ... .
6- فاطمه علیهاالسلام در رابطه با واقعیتهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، فقر و غنا و دیگر جنبههائی که از آن میزایند.
و در سایه این مطالعه و تحقیق راهها روشن میشوند. و آنگاه عزم و ارادهای نیرومند لازم است تا حیات خود را بر پایه این شناختها استوار سازد. قدم در جای قدم او بگذارد خوشبختی و بدبختی را بر اساس این چارچوبها تنظیم نماید.
فاطمه علیهاالسلام؛ سندیت حق
فاطمه علیهاالسلام سند حق است در برابر باطل، سند زن اسلامی در برابر غیر آن است. او سندی است برای معرفی زن و ارزش او و رشد او، و کمال او، و نمونهای از یک همسر ایدهآل، مادر ارزنده و عضوی برای جامعه، هادی زنان، الگوی نیایش، اسوه پوشش... .
فاطمه (علیهاالسلام) را باید همیشه به یاد داشت و یاد او باید یاد عشق در ایمان باشد و یاد عاطفه و احساس توام با تعقل او درخور یاد کردن و ذکر است؛ بدان خاطر که تصویر آزادگی او به ما درس آزادی میدهد، خاطره حقطلبیش به ما درس وظیفه و جرئت و شهامت میدهد و یا مبارزهاش در ما روح مبارزات حقطلبانه را احیاء میکند.
و هم او سند مظلومیت است، سند حقطلبی است. کبودی بدنش خط روشنی بر سیه روزی خصم است و ورم بازویش نشانه بدستیزی دشمن برای کوتاه کردن دست او از دامن حق و این خود یک سند است. اثر ضربههای تازیانه بر بدن، خطوط کبودی در آن پدید آوردند که هر کدام خطوط روشنی است بر بی منطقی دشمن.
فاطمه علیهاالسلام امروز در میان ما نیست ولی خاطره نالههای دردمندانهاش که به خاطر نجات امت و اصلاح شوؤن آنها بر میآمد هنوز در گوشها طنینانداز است. و شهادت مظلومانهاش حاکی از مقاومت و خطابه جانانهاش پرچمی افروخته بر قلب تاریخ برای اعلام حق و قبر پنهانش اعلام نوعی ناامنی پدید آمده از غاصبان حق.
سلام بر فاطمه (علیهاالسلام) و پدرش، سلام بر فاطمه (علیهاالسلام) و همسرش، سلام بر فاطمه (علیهاالسلام) و فرزندان و ذریهاش.
یاد فاطمه علیهاالسلام
فاطمه (علیهاالسلام) را باید همیشه به یاد داشت و یاد او باید یاد عشق در ایمان باشد و یاد عاطفه و احساس توام با تعقل او درخور یاد کردن و ذکر است؛ بدان خاطر که تصویر آزادگی او به ما درس آزادی میدهد، خاطره حقطلبیش به ما درس وظیفه و جرئت و شهامت میدهد و یا مبارزهاش در ما روح مبارزات حقطلبانه را احیاء میکند.
او با عمل درس داد، درس توّلا و تبّرا، درس همرزمی با همسر در تعقیب هدف مشترک، درس صفا و اخلاص در کارها، درس انجام وظیفه هدایت برای زنان، درس کمککاری برای مردم، درس زیر بازوگیری، درس بیان حق، درس از خود گذشتگی و ایثار، درس ثبات قدم در برابر متجاوزان و غاصبان، درس حجاب و پوشش، درس پرچمافرازی و گاهی پرچم ساختن مظلومیت، حتی پنهان کردن جنازه و قبر خود برای هشیار کردن.
ما با یاد فاطمه علیهاالسلام و موضعگیریهایش باید این درس را داشته باشیم که به موضعگیری اندیشه در شرایط گوناگون و متفاوت زندگی دست یابیم و در هر مساله و مشکل از خود سوال کنیم اگر فاطمه (علیهاالسلام) با این مشکل مواجه میشد چه میکرد؟ و هم با مطالعه تاریخ زندگیش از او و از راه و روش او الهام میگیریم و طریق خود را روشن و هموار کرده و به پیش رویم.
او ولیّ خدا بود دارای ایمان و عصمت، علی (علیهالسلام) او را یکی از دو رکن جهان اسلام معرفی کرد که رکن اول آن شخص پیامبر بود. و آن روز که فاطمه (علیهاالسلام) از دنیا رفت علی (علیهالسلام) با تأثر و اندوه فرموده بود این همان رکن دومی بود که از دست رفت (هذا رکن الاخر) و چنانچه پیامبر اکرم در مورد فاطمه علیهاالسلام فرموده بود: هذا احدالرکنین [1] و آدمی برای استواری نیایش، ناگزیر به ستون و رکنی نیاز دارد. هر قدر آن رکن مهمتر و سنگینتر، استحکام بنا و اعتماد ما بدان بیشتر و زیادتر است و این خود نیز اسوهآموزی و الگوپذیری است که آیات قرآن و روایات، ما را بدان توصیه میکنند.
درس آموزی از فاطمه علیهاالسلام
برای فاطمه علیهاالسلام رمز و رازی الهی و مقصدی لاهوتی، معرفی کردهاند و در خور اسوه بودن برای بشریت. اسناد و روایات ما نشان میدهند او ولی خداست، معصومه و محصوره از گناه است، آزاده است و آزاد از قیود بشر ساخته، دارای تقوائی بینظیر و ادبی کم نظیرتر در دنیای زنان. دارای رقّت قلب، ایمان آمیخته با ارکان وجودی، صبر و مقاومت در امور، حلم و متانت در کارها، علوّ روح، دارای سرعت در ادراک و تعقل جهتدار که به سوی بینهایت است، دارای شجاعت گرفته از ایمان، تنها و تنها در جهان بشریت و نمونه عالی حبّ خدا و اسوه در پرستش و نیایش، شرافت و جدال و برگزیده خدا و ... .
فاطمه علیهاالسلام جان داد ولی آبرومندانه، زندگی کرد ولی مدبرانه، مبارزه کرد ولی اندیشمندانه، تسلیم نشد حتی در بستر مرگ، رای خود را عوض نکرد حتی به بهای جان، دست از دفاع از مقام ولایت علی (علیهالسلام) برنداشت حتی به بهای سقط فرزند، و از دامن علی (علیهالسلام) دست نکشید مگر به ضربه تازیانه، و وقتی که بیهوش شد. و اینها همه درس است برای آن کس که حسرت جلال و شکوه فاطمه علیهاالسلام را در دل دارد.
و بدین سان همه عملکردها، مواضع، حالات و حرکاتش درس است. زندگی او خود یک راه است و راه اسلام، مسلمانی و راه فطرت با درسآموزی از فاطمه علیهاالسلام است که میتوانیم دریابیم راه خدا چیست؟ راه ایمان و تقوا کدام است؟ راه حقطلبی و مبارزه و تلاش در راه هدف الهی کدام است؟.
فاطمه علیهاالسلام به زنان ما درس میدهد، درس زندگی، درس جهاد و مبارزه، درس مرزداری ایدئولوژی و درس حضور اجتماعی در عین رعایت موازین شرعی و او آموزگار مسلم راهی است که بشریت از ابتدای پیدایش خود تا امروز خواستار و متوقع شناخت آن راه و طی طریق در آن مسیر بوده است.
عبرتآموزی از تاریخ
ما در مطالعه حیات فاطمه علیهاالسلام درسهائی میآموزیم که از یک سو درس عبرتاند و از سوی دیگر در خور ثبت در تاریخ برای راهآموزی ما. و در ضمن این مطالعه با کسانی آشنا شدیم که برای دستیابی به رتبه و مقام ظاهر و بزرگ و جلال و شکوه فاطمه علیهاالسلام را نادیده گرفته و خواستند از این راه به نوائی برسند ولی خدای آن را برای همیشهشان پذیرا نشد.
ولی امروز نه آن دونانصفت حضور دارند و نه فاطمه علیهاالسلام؛ هر دو از جهان رخت بربستند و چه درس عبرتی از این بالاتر که میبینیم ظالمان با خرید آن همه ننگها طرفی نیستند و ظلم و تجاوز و غصبشان برای آنها آبروئی نساخت و راه و روش شرم انگیزشان راهی و وسیلهای برای سعادتشان فراهم نکرد.
برخی شکوه فاطمه علیهاالسلام را فراموش کردند، به خاطر نانی، به دریوزگی درآمدن و به خاطر مقامی، با دستگاه ظلم همدست شدند، آزادگی خود، و حتی شرافت خویش را فروختند و مجری فرمان خائنان شدند که در سایه آن فاطمه علیهاالسلام مجروح و زخمی به بستر افتاد و بر اثر همان صدمات جسمش ناتوان شد و از دنیا رفت.
ولی امروز نه آن دونانصفت حضور دارند و نه فاطمه علیهاالسلام؛ هر دو از جهان رخت بربستند و چه درس عبرتی از این بالاتر که میبینیم ظالمان با خرید آن همه ننگها طرفی نیستند و ظلم و تجاوز و غصبشان برای آنها آبروئی نساخت و راه و روش شرم انگیزشان راهی و وسیلهای برای سعادتشان فراهم نکرد.
برخی شکوه فاطمه علیهاالسلام را فراموش کردند، به خاطر نانی، به دریوزگی درآمدن و به خاطر مقامی، با دستگاه ظلم همدست شدند، آزادگی خود، و حتی شرافت خویش را فروختند و مجری فرمان خائنان شدند که در سایه آن فاطمه علیهاالسلام مجروح و زخمی به بستر افتاد و بر اثر همان صدمات جسمش ناتوان شد و از دنیا رفت.
آنان که در آن روز جز به خود و نیت پست خود نمیاندیشیدند اینک در کجایند و فاطمه علیهاالسلام در کجاست؟
آنها که در زیر پوششهای تبلیغاتی خود خواستند نور خدا را خاموش کنند آیا به هدف خود رسیدند؟ آیا آنها عزت دارند یا فاطمه علیهاالسلام؟ دیدید که اشک مظلوم چهها کرد؟ و قطرات سرشک صاف و روان چگونه ریشه آنها را قطع کرد؟
فاطمه علیهاالسلام جان داد ولی آبرومندانه، زندگی کرد ولی مدبرانه، مبارزه کرد ولی اندیشمندانه، تسلیم نشد حتی در بستر مرگ، رای خود را عوض نکرد حتی به بهای جان، دست از دفاع از مقام ولایت علی (علیهالسلام) برنداشت حتی به بهای سقط فرزند، و از دامن علی (علیهالسلام) دست نکشید مگر به ضربه تازیانه، و وقتی که بیهوش شد. و اینها همه درس است برای آن کس که حسرت جلال و شکوه فاطمه علیهاالسلام را در دل دارد.
فاطمه علیهاالسلام آن بانوی بزرگ ما شهید شد و نه تنها شیعیان جهان، بلکه همه دوستان و آزادمنشان را عزادار ساخت. او زنی در خور احترام و بانویی نمونه و بیمانند در جهان بشریت بود. عمری کوتاه داشت، ولی از همه ساعات و ایام آن در راه بندگی خدا، و نجات انسانها از قیود و انحرافات استفاده کرد.
اینک مائیم و خاطرات فاطمه (علیهاالسلام)، مائیم و روح جهان و تلاش قرآنی فاطمه (علیهاالسلام) که برای زنده داشتن آن خاطرات، سالانه هزاران مجلس وعظ سخنرانی برپا میسازیم و به یاد عظمت و بزرگواریهای او احساس غرور میکنیم و جهت رنجها و مصیبتهای وارده بر او اشکها میریزیم و یا او را وسیله گرانقدری در پیشگاه خدا قرار داده و به عرض حاجت مینشینیم.
فاطمه علیهاالسلام امروز در میان ما نیست ولی خاطره نالههای دردمندانهاش که به خاطر نجات امت و اصلاح شوؤن آنها بر میآمد هنوز در گوشها طنینانداز است. و شهادت مظلومانهاش حاکی از مقاومت و خطابه جانانهاش پرچمی افروخته بر قلب تاریخ برای اعلام حق و قبر پنهانش اعلام نوعی ناامنی پدید آمده از غاصبان حق.
این تلاشها و برنامهها خوب و ارزندهاند ولی جهتدهنده به سوی مقصود نیستند و نقش سازندگی و تحولانگیزی آنها اندک است. فاطمه علیهاالسلام برای این، تلاش نکرد که به او احسنت و مرحبا بگوئیم و بدان خاطر به شهادت نرسید که اشک ما را بدرقه راه کند و یا مجالس عزای او صرفاً برای عزاداری و توبه نیست که مقصدی فوق آن مطرح است.
بهترین توسل
بهترین توسل برای نجات از مشکلات و همّ و غمّی که در سر راه ماست توسل به راه و رسم حیات فاطمه علیهاالسلام است. فاطمه علیهاالسلام قافله سالار زنان جهان و مایه افتخار دنیای اسلام است. زندگی او بر اساس ایمان و اعتقاد و باور راستین است. عرضه کننده بهترین ایدهها و سنتهاست و راه او، راه نجات است. و از رمز پیروزیها و انحطاطها در پیروی یا عدم تبعیت از راه و رسم اوست.
گریه بر فاطمه علیهاالسلام باید گریه معرفت باشد و گریه ندامت از این که من گنهکارم چرا که میتوانستم پاک و سالم باشم. چرا گنه کردهام؛ و گریه حسرت که چرا از کاروان فاطمه (علیهاالسلام) عقب افتادهام. و در پس این گریه تصمیمگیری بر این امر که دیگر به راه خطا نروم، و حق خدا و خلق را که بر ذمه دارم ادا کنم.
راه فاطمه (علیهاالسلام) تنها راه دیروز نبوده و نیست که راه امروز است و هر روز. و تنها راه. شریعت خاص و آئینی ویژه نیست که راه فطرت است و بدین سان در همه جای جهان قابل اجرا و عملی است. اگر ما راه فاطمه (علیهاالسلام) را راه اسلام میخوانیم بدان خاطر است که در باور ما اسلام، آئین فطرت است. تعالیم آن با زمینههای فطری سازگار است و فاطمه (علیهاالسلام) آنچه را که دارد از عطایای الهی است که در سایه تطابق خود با اندیشههای اسلامی آن را به دست آورده است.
هم او سند مظلومیت است، سند حقطلبی است. کبودی بدنش خط روشنی بر سیه روزی خصم است و ورم بازویش نشانه بدستیزی دشمن برای کوتاه کردن دست او از دامن حق و این خود یک سند است. اثر ضربههای تازیانه بر بدن، خطوط کبودی در آن پدید آوردند که هر کدام خطوط روشنی است بر بی منطقی دشمن.
ذکر یک هشدار بجاست که گمان نرود نجاتبخشی انسان تنها در سایه گریه بر فاطمه علیهاالسلام حاصل است و یا با گریهی تنها، میتوان آلودگیها را از خود زدود. گریه عاطفی و ناشی از دلسوزیها و به خاطر تصویر مصائب جانکاه و دردهای انسانی ستمدیده نمیتواند گرهی از مشکل بگشاید و عامل نجات گردد که اگر چنین بود عمر سعد نجات یافته است. زیرا در عصر عاشورا از دیدن مصائب بازماندگان حسین دلش به رقّت آمد و سوخت و قطرات اشک هم نثار کرد.
گریه بر فاطمه علیهاالسلام باید گریه معرفت باشد و گریه ندامت از این که من گنهکارم چرا که میتوانستم پاک و سالم باشم. چرا گنه کردهام؛ و گریه حسرت که چرا از کاروان فاطمه (علیهاالسلام) عقب افتادهام. و در پس این گریه تصمیمگیری بر این امر که دیگر به راه خطا نروم، و حق خدا و خلق را که بر ذمه دارم ادا کنم. و سختگیری بر خود از طریق عبادتی چون عبادت فاطمه (علیهاالسلام)، که لذت گناه را فراموش کنم و حتی گوشت روئیده از گناه را ذوب نمایم و حال و عملم خلاف آن باشد که بوده است.
.: Weblog Themes By Pichak :.