سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جنگ‌ داغی‌ که‌ امروز بر ضدّ اسلام‌ برافروخته‌ می‌شود، روشن‌تر از آن‌است‌ که‌ کسی‌ در آن‌ بحث‌ کند، جنگ‌ جهانی‌ در هر جای‌ زمین‌، در بوسنی‌ وهرزگوین‌، در داغستان‌، در هند، در کشمیر، در فیلیپین‌، در برمه‌، در ترکستان‌،در فلسطین‌... علاوه‌ بر آنچه‌ در درون‌ خود جهان‌ اسلام‌ می‌گذرد، از تعقیب‌نهضت‌های‌اسلامی‌، تبعیدانقلابیون‌ ودستگیری‌ و زندانی‌ و شکنجه‌کردن‌ آنان‌.

در اینجا تنها به‌ یک‌ نمونه‌ از این‌ مبارزه‌ فراگیر که‌ از همه‌ وسایل‌ در آن‌بهره‌ گرفته‌ می‌شود اشاره‌ می‌کنیم‌، یعنی‌ تهاجم‌ خشن‌ و پی‌درپی‌ سکولاریسم‌در رسانه‌های‌ گوناگون‌ همچون‌ مطبوعات‌، رادیو، تلویزیون‌ و در سمینارها وگفتگوها، سخنرانیها و اظهارات‌ رسمی‌ و دیدارها...

ازاین‌ حمله‌ گسترده‌ تبلیغاتی‌، آنچه‌ راکه‌ جهت‌گیری‌ ضدّ «تروریسم‌» دارداستثنا می‌کنیم‌ و دراین‌ زمینه‌ ازآن‌ سخن‌ نمی‌گوییم‌، چرا که‌ آن‌ حمله‌کنندگان‌پوششی‌ برای‌ حمله‌ خویش‌ می‌یابند و می‌گویند که‌ با تروریسم‌ می‌جنگند نه‌با‌‌اسلام‌.

ما تنها از حملات‌ بر ضدّ خود اسلام‌ و در نتیجه‌ بر ضدّ اجرای‌ دین‌ سخن‌می‌گوییم‌ و می‌پرسیم‌: این‌ حمله‌ها به‌ سود چه‌ کسی‌ انجام‌ می‌گیرد؟

وقتی‌ هجوم‌ صلیبی‌ها به‌ جهان‌ اسلام‌ آمد، اولین‌ فکرشان‌ پس‌ از استیلا بَرهر کشوری‌ از کشورهای‌ اسلامی‌، دور ساختن‌ دین‌ بود، و شگفت‌ هم‌ نیست‌،وقتی‌ دریابیم‌ که‌ آن‌ یک‌ جنگ‌ صلیبی‌ بود.

در آغاز باید میان‌ آنچه‌ «استعمار» نامیده‌ شده‌ ـ یعنی‌ اشغال‌ نظامی‌ یک‌سرزمین‌  و کشور و تسلیم‌ ساختن‌ آن‌ در برابر حکومت‌ مهاجم‌ ـ با آنچه‌ که‌ به‌خصوص‌ در کشورهای‌ اسلامی‌ پیش‌ آمد، فرق‌ بگذاریم‌، که‌ چیزی‌ کاملاًمتفاوت‌ بود. هر چند می‌خواهند بر ما چنین‌ وانمود کنند که‌ همه‌ یک‌ نوع‌ است‌و همه‌ زیر عنوان‌ِ «استعمار» قرار می‌گیرد و هدف‌ از همه‌ آنها هم‌ بهره‌برداری‌اقتصادی‌ برای‌ کشور مغلوب‌ است‌، و هدفی‌ دیگر در کار نیست‌.

هرگز این‌ دو یک‌ نوع‌ نیست‌، هر چند در هر دو نوع‌، بهره‌کشی‌ اقتصادی‌ ازهدف‌های‌ اساسی‌ بوده‌ است‌.

در کشورهای‌ غیراسلامی‌ که‌ مورد تهاجم‌ «استعمار» قرار گرفت‌، استعمارمتعرّض‌ عقاید و عادات‌ِ مردم‌  آن‌ها نشد، در هند، کاری‌؛ با هندوئیسم‌ نداشت‌،در آسیای‌ جنوب‌ شرقی‌ کارای‌ با بودائیسم‌ نداشت‌، در آفریقا هم‌ متعرّض‌بت‌پرستی‌ نشد.

اما در کشورهای‌ اسلامی‌ جز این‌ بود. جنگی‌ بی‌امان‌ بر ضدّ اسلام‌ بود که‌آغاز آن‌ هم‌ دور ساختن‌ آیین‌ اسلام‌ و تحمیل‌ قوانین‌ بشری‌ با کمک‌ آهن‌ وآتش‌ بود، سپس‌ به‌ مراکز آموزش‌ اسلامی‌ روی‌ آورد، تا آنها را ببندد و وادارکند که‌ برنامه‌های‌ دینی‌ خود را تغییر دهند، سپس‌ کوشید تا عادات‌ و سنتها وآداب‌ مردم‌ را با ابزار گوناگونی‌ که‌ در اختیار «هجوم‌ فکری‌» در زمینه‌های‌آموزش‌ و وسایل‌ تبلیغاتی‌ بود، دگرگون‌ سازد. مدرسه‌های‌ تبشیری‌ در آن‌جنگ‌ بی‌امان‌ به‌ ایفای‌ نقش‌ خود پرداختند، بر اساس‌ اصل‌ معروفی‌ که‌ دارند:«آهسته‌ و آرام‌ ولی‌ حتمی‌ و قطعی‌»

آن‌ فرق‌ میان‌ «استعمار» در کشورهای‌ غیر اسلامی‌ و میان‌ «هجوم‌ صلیبی‌»در کشورهای‌ اسلامی‌ برای‌ چه‌ بود؟ تفاوت‌ در این‌ بود که‌ میان‌ آنان‌ وبت‌پرستی‌ به‌ همه‌ صورتهایش‌، هندوئیسم‌، بودائیسم‌، یا بت‌پرستی‌ آفریقایی‌هیچ‌ دشمنی‌ نبود، اما بین‌ آنان‌ و اسلام‌ دشمنی‌ بود: «هرگز یهود و نصاری‌" از توراضی‌ نخواهند شد، مگر آنکه‌ از آیین‌ آنان‌ پیروی‌ کنی‌».

تفاوت‌ در این‌ است‌ که‌ عقاید بت‌پرستی‌ هیچ‌ خطر و ترسی‌ برای‌ وجوداستعمارگر ندارد، اما خطر اسلام‌ در عقیده‌اش‌ نهفته‌ که‌ مسلمانان‌ را به‌ جهادفرا می‌خواند و نمی‌گذارد و آنان‌ تحت‌ سلطه‌ دشمنان‌ دینشان‌ باشند. اسلام‌،دینی‌ جدا از متن‌ زندگی‌ نیست‌ که‌ یک‌ ساعت‌ در روز به‌ آن‌ پرداخته‌ شود وبقیه‌ روز، زندگی‌ دور از آن‌ بچرخد. اسلام‌ ریشه‌های‌ خود را در همه‌ جزئیات‌و دقایق‌ زندگی‌ دوانده‌ است‌. اسلام‌ در هر لحظه‌، در هر کار، با هر احساس‌ واندیشه‌ به‌ مسلمانان‌ یادآور می‌شود که‌ آن‌ مهاجمان‌ از آنان‌ نیستند و هیچ‌روزی‌ ممکن‌ نیست‌ که‌ «از آنان‌» باشند، آنان‌ مهاجمانی‌ کافرند که‌ باید ازسرزمین‌ اسلام‌ دور رانده‌ شوند.

تفاوت‌ آخر اینکه‌ بت‌پرستان‌، چون‌ دارای‌ عقاید راستین‌ نیستند که‌ رو درروی‌ صلیبی‌ها بایستند، گاهی‌ آیین‌ مسیحیت‌ را می‌پذیرند، اما مسلمانان‌ که‌احساس‌ می‌کنند عقیده‌ خودشان‌ برتر، فراگیرتر و درست‌تر است‌، هرگزمسیحیت‌ را نمی‌پذیرند و با صلابت‌ در مقابل‌ تلاشهای‌ تبشیر و مسیحی‌ سازی‌می‌ایستند.

پس‌ چه‌ جای‌ تعجب‌، اگر آنان‌ حمله‌ خود بر ضدّ اسلام‌ را از دور ساختن‌شریعت‌ اسلامی‌ از صحنه‌ زندگی‌ آغاز کنند؟ اگر بخواهند مسلمانان‌ را مسیحی‌کنند ـ که‌ در آغاز کار چنین‌ کوششی‌ کردند، ولی‌ ناامید شدند  ـ آیا این‌موضوع‌، در دینی‌ که‌ حدّ ارتداد بر مرتدّی‌ که‌ دین‌ خود را عوض‌ می‌کندجاری‌ می‌کند امکان‌ دارد؟

و اگر می‌خواهند فساد و فحشا را گسترش‌ دهند ـ که‌ چنین‌ خواستند وعملی‌ کردند آیا این‌ در دینی‌ که‌ حدّ زنا اجرا می‌کند، عملی‌ است‌؟

و اگر می‌خواهند شرابخواری‌ و انجام‌ علنی‌ آن‌ را نشر دهند ـ که‌ چنین‌خواستند و عملی‌ ساختند ـ آیا این‌ در آیینی‌ که‌ حدّ شراب‌خواری‌ اجرامی‌کند، عملی‌ است‌؟

و اگر می‌خواهند زن‌ را به‌ کنار نهادن‌ حجاب‌ و بیرون‌ آمدن‌ بدون‌ حجاب‌(پوشیدن‌ و عریان‌!) تشویق‌ کنند، تا چه‌ رسد به‌ عریان‌سازی‌ او از حیای‌فطری‌اش‌ در ساحل‌ دریاها که‌ توده‌های‌ گوشتهای‌ برهنه‌ درهم‌ می‌آمیزد ـ وچنین‌ خواستند و عملی‌ کردند ـ آیا چنین‌ چیزی‌ در دینی‌ که‌ بر همه‌ این‌ کارهاکیفرهای‌ بازدارنده‌ قرار داده‌ است‌، شدنی‌ است‌؟

و اگر می‌خواهند آن‌ دیوار درونی‌ را بردارند که‌ مسلمان‌ را چنین‌ بارآورده‌ که‌ پیوسته‌ احساس‌ می‌کند میان‌ او و مهاجم‌ صلیبی‌ تفاوت‌ است‌ و هرگزبا هم‌ نمی‌توانند هماهنگ‌ و یکی‌ شوند و دشمنی‌ میان‌ آن‌ دو از بین‌ نمی‌رود ـو چنین‌ خواستند و انجام‌ دادند ـ آیا این‌ ممکن‌ است‌، اگر برای‌ مسلمان‌ آن‌نظام‌ خاص‌ّ خودش‌ در بر خورد و داوری‌ خواستن‌ باقی‌ مانده‌ باشد که‌ به‌ سوی‌آن‌ باز می‌گردد و با ایمانی‌ که‌ دارد، خود را برتر و بالاتر از کسی‌ می‌بیند که‌ به‌دین‌ صحیح‌ پای‌بند و معتقد نیست‌؟

مهاجم‌ صلیبی‌، پس‌ از آنکه‌ وضعیت‌ نظامی‌ خود را جا انداخت‌، می‌بایست‌کار خود را در دور ساختن‌ دین‌ از حکومت‌، از همه‌ سو آغاز کند. ولی‌ این‌ گام‌به‌ تنهایی‌ کافی‌ نبود.

پس‌ از آن‌ که‌ وحشت‌ شکست‌ نظامی‌ از مسلمان‌ رخت‌ بربست‌، چه‌ چیزی‌مانع‌ از آن‌ می‌شد که‌ برای‌ بازگشت‌ به‌ دین‌ بکوشند و بار دیگر جهاد را برای‌بیرون‌ راندن‌ مهاجم‌ صلیبی‌ و باز گرداندن‌ دین‌ به‌ جایگاه‌ حکومتی‌اش‌ وجایگاهش‌ در دلها آغاز کنند؟ می‌بایست‌ به‌ نحوی‌ آنان‌ را از درون‌ خودشان‌از این‌ کوشش‌ خطرناک‌، منصرف‌ ساخت‌، کوششی‌ که‌ ممکن‌ است‌ همه‌نقش‌های‌ دشمنان‌ را بر هم‌ بزند. تنها منصرف‌ ساختن‌ آنان‌ هم‌ کافی‌ نیست‌،شاید باز هم‌ برگردند!

باید آنان‌ را چنان‌ از دین‌ متنفّر ساخت‌ که‌ هرگز فکر بازگشت‌ به‌ آن‌ نداشته‌باشند و پروردگارشان‌ ـ یا شیطانشان‌ ـ را شکر کنند که‌ از آن‌ دین‌ نجات‌یافتند، نجات‌ بدون‌ بازگشت‌.

این‌ همان‌ هدفی‌ بود که‌ تهاجم‌ صلیبی‌ از راه‌ «تهاجم‌ فکری‌» برای‌ آن‌ نقشه‌کشید، از شیوه‌های‌ آموزش‌ شروع‌ کرد و به‌ ابزار تبلیغاتی‌ رسید. به‌ جای‌روشهای‌ دینی‌ که‌ به‌ مردم‌ می‌آموخت‌ که‌ اسلام‌ در زندگی‌ مسلمانان‌ اصل‌است‌. و کسانی‌ که‌ براساس‌ دین‌ خدا حکم‌ نکنند، آنان‌ کافرند، روشهای‌آموزشی‌ِ «سکولاریستی‌» وضع‌ شد.

درست‌ است‌ که‌ «آموزش‌ دینی‌» که‌ آن‌ روز رایج‌ بود، آن‌ چهره‌ درست‌آموزش‌ دینی‌ که‌ می‌بایست‌ باشد نبود و مسلمان‌ حقیقی‌ تحویل‌ نمی‌داد که‌حقیقت‌ دین‌ خود را بشناسد و بر اساس‌ آگاهی‌ و بصیرت‌ آن‌ را عمل‌ کند، ازعلوم‌ طبیعی‌ نیز که‌ بخش‌ اساسی‌ آموزش‌ دینی‌ را در دوره‌ حضور مسلمانان‌در اندلس‌ و کشورهای‌ اسلامی‌ دیگر تشکیل‌ می‌داد و مسلمانان‌ علم‌ آموزان‌راستین‌ در جهان‌ و سروران‌ زمین‌ بودند، از اینها خالی‌ بود، این‌ درست‌. ولی‌تهاجم‌ صلیبی‌ که‌ مراکز دینی‌ را بست‌، یا سرچشمه‌های‌ آن‌ را خشکاند، یا به‌همان‌ صورت‌ وا نهاد که‌ شبیه‌ متروکه‌ بود و مجرای‌ آموزش‌ را از آنهابرگرداند، نظیر آنچه‌ که‌ اشغال‌گری‌ انگلیس‌ در مصر در مقابل‌ «الازهر»انجام‌ داد، اینها را برای‌ تصحیح‌ مسیر آموزش‌ و تبدیل‌ آن‌ به‌ ابزاری‌ سودمندبرای‌ مردم‌ که‌ آنان‌ را از عقب‌ماندگی‌ و ضعف‌ به‌ قدرت‌ و پیشرفت‌ برساندانجام‌ نداد، بلکه‌ اینها را با انگیزه‌ کینه‌ صلیبی‌ انجام‌ داد، تا آن‌ صبغه‌ و رنگ‌دینی‌ را که‌ مسلمانان‌ را مشخص‌ می‌ساخت‌ نابود کند و مسلمانان‌ را در موج‌«غربی‌‌سازی‌» که‌ شخصیت‌ آنان‌ را از بین‌ برده‌ و آنان‌ را به‌ حیوانیت‌ و تباهی‌سوق‌ می‌داد بکشاند، هر چند پوسته‌هایی‌ از دانش‌ را فرا گیرند...

در آن‌ روشهای‌ سکولاریستی‌ زمینه‌ای‌ برای‌ علوم‌ دینی‌ نبود. ولی‌ یک‌سهم‌ ناچیز برای‌ دین‌ بود که‌ در آخر برنامه‌های‌ مدرسه‌ای‌ قرار داده‌ می‌شد وشاگردان‌، از روی‌ چرت‌آلوده‌ بودن‌ یا خستگی‌ از برنامه‌ درسی‌ در طول‌ روز،خمیازه‌ می‌کشیدند و منتظر صدای‌ زنگ‌ بودند تا از بند آزاد شوند و به‌ راه‌،بیرون‌ آیند. پیرترین‌ اساتید و بی‌نشاط‌ترین‌ و ناتوان‌ترین‌ آنان‌ از حرکت‌ و روبه‌ مرگ‌ترین‌ آنان‌ را هم‌ برای‌ درسهای‌ دینی‌ معین‌ می‌کردند. خود درس‌ هم‌عبارت‌ از متونی‌ بود که‌ حفظ‌ می‌شد، بدون‌ اهتمام‌ به‌ توضیح‌ معانی‌ آن‌ واحیاگری‌ آن‌ نسبت‌ به‌ دلها برای‌ بیدار ساختن‌ وجدان‌ دینی‌ در درون‌ شاگردان‌و پیوند دادن‌ دلهایشان‌ به‌ خدای‌ متعال‌، با رشته‌ای‌ استوار... نتیجه‌ چنین‌ درسی‌هرگز دلبستگی‌ خردسالان‌ به‌ دین‌ خودشان‌ نخواهد بود. بلکه‌ آنان‌ را از آن‌بیزار و دور خواهد ساخت‌.

در خود درس‌ تاریخ‌ اسلام‌ نیز جرعه‌هائی‌ از زهر بود که‌ درس‌ آموزان‌ رااز اسلام‌ دور می‌کرد و گردن‌هایشان‌ را به‌ سوی‌ غرب‌ کج‌ ساخته‌، آنان‌ را برده‌غرب‌ می‌کرد. پس‌ از بررسی‌ بعثت‌ محمد(ص)، تاریخ‌ اسلام‌ تنها در بعدسیاسی‌ خلاصه‌ می‌شد، بخشی‌ که‌ شدیدترین‌ انحراف‌ در حیات‌ مسلمانان‌ درآن‌ واقع‌ شده‌ است‌ و بُعد اعتقادی‌، بعد تمدّنی‌، بعد علمی‌ و اجتماعی‌ و اینکه‌چگونه‌ مسلمانان‌ کشورها را نه‌ به‌ خاطر بهره‌کشی‌ اقتصادی‌ یا کشورگشایی‌،بلکه‌ برای‌ نشر دعوت‌ و زدودن‌ جهل‌ و تبدیل‌ کشورها به‌ اخوّت‌ ایمانی‌ وبزرگواری‌ و گذشت‌ِ دینی‌، فتح‌ می‌کردند، اینها را از بین‌ بردند و گویا تاریخ‌مسلمانان‌ چیزی‌ جز کشمکشهای‌ سیاسی‌ بر سر حکومت‌ و سلطه‌جویی‌ نبوده‌است‌. وقتی‌ که‌ تاریخ‌ اسلام‌ را از محتوای‌ فروزان‌ و زنده‌اش‌ تهی‌ ساختند وتنها بر انحرافات‌ آن‌ تاریخ‌ متمرکز شدند، دانشجویان‌ را به‌ سمت‌ تاریخ‌ اروپاسوق‌ دادند. بر پیشرفت‌ علمی‌ و تمدن‌ و دموکراسی‌ و حقوق‌ بشر تمرکز یافت‌و بر استعمار و جرائم‌ زشت‌ آن‌ و به‌ ذلت‌ کشاندن‌ ملتها و غارت‌ سرمایه‌های‌آنان‌ و نیز بر فروپاشی‌ اخلاقی‌ و روح‌ سرسخت‌ و خشن‌ مادیگری‌ و فساداعتقادی‌ گسستن‌ روابط‌ خانوادگی‌ و اجتماعی‌ پرده‌پوشی‌ شد. نتیجه‌ اینگونه‌درس‌آموزی‌، کاشتن‌ بذر بیزاری‌ از تاریخ‌ اسلام‌ و عدم‌ وابستگی‌ به‌ افتخارات‌و احساس‌ سربلندی‌ به‌ آنها و در همان‌ وقت‌ گرایش‌ به‌ غرب‌ و وابستگی‌ به‌ آن‌ وتلاش‌ برای‌ پیوستن‌ به‌ آن‌ یا بهتر آنکه‌ گفته‌ شود به‌ دنبال‌ غرب‌ دویدن‌ گشت‌.

درست‌ است‌ که‌ در دوره‌ تهاجم‌ صلیبی‌، وضعیت‌ مسلمانان‌ در همه‌ زمینه‌هابسیار بد بود و وضع‌ ظاهری‌ اروپا، غلبه‌ و قدرت‌ و پیشرفت‌ علمی‌ و مادی‌ بود،ولی‌ روشی‌ که‌ می‌شد با آن‌ تاریخ‌ را آموخت‌ ـ اگر واضع‌ این‌ روش‌، مسلمانی‌بود که‌ به‌ دین‌ خود اهمیت‌ می‌داد و همان‌ وقت‌ به‌ حقیقت‌ علمی‌ به‌ عنوان‌امانت‌داری‌ نزد خدا متعهّد بود ـ این‌ بود که‌ حقیقت‌ را از هر دو سوی‌ اسلامی‌و غربی‌اش‌ کامل‌ عرضه‌ می‌کرد و صفحه‌ پر فروغ‌ اسلام‌ مطرح‌ می‌شد، با حفظ‌انحراف‌ در همان‌ حجم‌ واقعی‌اش‌ که‌ در آن‌ بود. فاصله‌ زیادی‌ است‌ بین‌ این‌گونه‌ عرضه‌، و اینکه‌ همه‌ چهره‌ نورانی‌ اسلام‌ را پنهان‌ کنند و تنها خط‌ انحراف‌را آشکار سازند، که‌ گویی‌ تاریخ‌ فقط‌ همان‌ است‌. و راه‌ این‌ بود که‌ واقعیت‌حقیقی‌ اسلام‌ امروز را هم‌ مطرح‌ کنند، با بیان‌ این‌ نکته‌ که‌ عامل‌ اساسی‌ سقوط‌مسلمانان‌، دور شدن‌ آنان‌ از حقیقت‌ اسلام‌ و تبدیل‌ اسلام‌ در زندگی‌ آنان‌ به‌سنّت‌های‌ بی‌روح‌ و انجام‌ سطحی‌ و ابزاری‌ شعائر عبادی‌ بدون‌ پیاده‌ کردن‌مفاهیم‌ بلند اسلامی‌ در همه‌ زمینه‌ها بوده‌ است‌، نیز روی‌ گردانی‌ از آنچه‌ که‌اسلام‌ به‌ آن‌ فرمان‌ داده‌ است‌، یعنی‌ آبادسازی‌ زمین‌ و به‌ دست‌ آوردن‌ ابزار وقدرت‌ و در پی‌ دانش‌ رفتن‌. . . اما نسبت‌ به‌ اروپا نیز این‌ حقایق‌ تاریخی‌ مطرح‌می‌گشت‌: اینکه‌ اروپا مدت‌ ده‌ قرن‌ تمام‌، در تاریکی‌های‌ «قرون‌ وسطای‌تاریک‌» به‌ سر برد و این‌ به‌ سبب‌ فساد دین‌ اروپا و سرکشی‌ کلیسا بود. سپس‌وقتی‌ با مسلمانان‌ برخورد کردند، که‌ در همان‌ زمان‌ مسلمانان‌ به‌ خاطرپای‌بندی‌ شان‌ به‌ آیین‌ حق‌ خویش‌ در اوج‌ پیشرفت‌ و تمدن‌ و اقتدار در روی‌زمین‌ بودند، اروپا به‌ تدریج‌ از ظلمت‌ بیرون‌ آمد، کتابهای‌ علوم‌ اسلامی‌ راترجمه‌ کرد و آنها را آموخت‌ و از پیشرفت‌ آنها پیروی‌ کرد، آنگاه‌ قدرت‌ وسیطره‌ یافت‌، در حالی‌ که‌ مسلمانان‌ علوم‌ خویش‌ را فراموش‌ کردند و عقب‌ماندند. اما اروپا وقتی‌ قدرت‌ یافت‌، این‌ قدرت‌ را در راه‌ به‌ ذلت‌ کشاندن‌ملتهای‌ ضعیف‌ و شکست‌ دادن‌ آنها و غارت‌ ثروتهایشان‌ به‌ کار گرفت‌، نه‌ درراه‌ بالا بردن‌ سطح‌ ملتها و ترقّی‌ دادن‌ به‌ آنان‌، آنگونه‌ که‌ مسلمانان‌ در دوره‌قدرت‌ خویش‌ انجام‌ دادند، و مسلمانان‌ چون‌ دین‌ خود را رها کردند،زندگی‌شان‌ پر از سقوط‌ و گسستگی‌ اخلاقی‌ و روح‌ مادی‌ گرایی‌ طغیانگر شد.

این‌ چهره‌ از تاریخ‌ اسلام‌ ـ که‌ می‌بایست‌ محور تدریس‌ تاریخ‌ در مدارس‌باشد ـ چه‌ قدر از چهره‌ وارونه‌ای‌ که‌ هم‌ اکنون‌ تدریس‌ می‌شود، فاصله‌ دارد!آن‌ چهره‌، بیشترین‌ بار «حقایق‌ تاریخی‌» و تفسیر درست‌ تاریخ‌ را با خوددارد، در حالی‌ که‌ صورتی‌ که‌ در حال‌ حاضر تدریس‌ می‌شود، تنها شامل‌بخشی‌ از حقایق‌ است‌ که‌ آن‌ هم‌ با سوء نیت‌ گزینش‌ شده‌ تا تأثیر مسموم‌بگذارد و فاقد تفسیر درستی‌ از وقایع‌ تاریخی‌ است‌ که‌ به‌ حوادث‌، مفاهیم‌تربیتی‌ و سازنده‌ می‌بخشد که‌ خودسازی‌ها را تصحیح‌ می‌کند.

در مکاتب‌ و مدارس‌ سکولاریستی‌ بدتر از اینها را آموختند. در درس‌جغرافی‌ به‌ دانشجویان‌ آموختند که‌ راز عقب‌ ماندگی‌ کشورهای‌ اسلامی‌ گرمی‌هواست‌، که‌ به‌ بی‌حالی‌ و سستی‌ می‌کشاند، در حالی‌ که‌ هوای‌ خنک‌ در اروپا،نشاط‌آور و حرکت‌ آفرین‌ است‌. کشورهای‌ اسلامی‌ عقب‌مانده‌اند، چون‌کشاورزی‌اند و در آنها معدن‌ زغال‌سنگ‌ و آهن‌ نیست‌. در حالی‌ که‌ اروپا به‌خاطر وجود آهن‌ و زغال‌سنگ‌، صنعت‌ دارد و پیش‌ رفته‌ است‌! معنای‌ این‌سخن‌ این‌ است‌ که‌ عقب‌ماندگی‌، لعنتی‌ ابدی‌ است‌ که‌ بر جهان‌ اسلام‌ نوشته‌شده‌ است‌، عامل‌ آن‌ نیز شرایط‌ غیرقابل‌ تغییری‌ است‌ که‌ انسان‌ هر چه‌ بکوشدنمی‌تواند آنها را عوض‌ کند، هوای‌ گرم‌، و نبودن‌ زغال‌سنگ‌ و آهن‌! در حالی‌که‌ پیشرفت‌ علمی‌ و صنعتی‌ و تمدّن‌، بهره‌ ازلی‌ است‌ که‌ قسمت‌ اروپا شده‌است‌، عامل‌ آن‌ نیز هوای‌ خنک‌ و وجود زغال‌سنگ‌ و آهن‌ در آن‌ است‌! گویاآن‌ کشورهای‌ گرم‌ در هیچ‌ روزی‌ از روزها مهد تمدنی‌ نبوده‌ است‌ که‌ همه‌ دنیارا پر کرده‌ بود و مردم‌ آن‌ سرزمین‌ها نبودند که‌ تلاشگران‌ با نشاطی‌ بودند که‌برای‌ کشف‌ ناشناخته‌های‌ زمین‌ و گسترش‌ هدایت‌ و نور در اطراف‌ جهان‌ درحرکت‌ بودند، در حالی‌ که‌ در اروپا با هوای‌ خنکش‌ و با آهن‌ و زغال‌سنگ‌غرق‌ در تاریکی‌ بود!

سپس‌ وقتی‌ دانش‌آموزان‌ بزرگ‌ شدند و در دبیرستانها و مراکز آموزش‌عالی‌ دانشجو شدند، بدتر از اینها را به‌ آنان‌ درس‌ دادند. به‌ آنان‌ آموختند که‌اروپا به‌ خاطر سیطره‌ دین‌ بر زندگی‌ آن‌، در تاریکی‌ به‌ سر می‌برد، وقتی‌ که‌دین‌ را رها کرد، به‌ پیشرفت‌ تمدّن‌ رسید و واقعیت‌ زشتی‌ که‌ امروز مسلمانان‌دارند، به‌ خاطر دینی‌ است‌ که‌ جهل‌ و خرافه‌ در آن‌ نمود یافته‌ است‌ و آنان‌ به‌پیشرفت‌ و تمدن‌ نخواهند رسید مگر آنگاه‌ که‌ همچون‌ اروپا عمل‌ کنند، دین‌خود را رها کنند و از بندهای‌ آن‌ آزاد شوند...




تاریخ : یکشنبه 88/10/13 | 1:16 عصر | نویسنده : | نظر

چهل راهکار برای موفقیت مدیران

در علم مدیریت آن چه که بیشتر به آن پرداخته شده اصول مدیریت وتوجه به مسائل سازمانی از دیدگاه رسمی است وکمتر به مسائل وروابط غیر رسمی در سازمان وروابط آشکار وپنهان نیروی انسانی با    چالش های موجود آن پرداخته شده است .این چهل راهبرد شاید بتواند گوشه های تاریک وناشناخته تکنیک های مدیریت را تا حدی بیان نماید.

1.اگر مدیری هستید که تلزه به سازمان وارد شده اید سعی کنیداول فرهنگ سازمان وکارمندان را بشنا سید.

2.به شخصیت کارمندان احترام بگذارید وبا تکبروغرور با آن ها رفتار نکنید.

3.به کارکنان دروغ نگویید.

4.سعی کنید حداقل شنوند ه خوبی باشید.

5.بر کار های کارمندان نظارت مستمر داشته باشید.

6.پاداش را بر اساس کارایی ولیاقت کارمندان تقسیم کنید .

7.از باند بازی وقومیت گرایی وهمشهری بازی بپرهیزید.

8.حضور مستمر افراد در دفتر کارتان را ملاک فعالیت وکارایی بیشتر تلقی نکنید.

9.از کارمندان به خوبی قدردانی کنید.

10.از پرسنلی قدردانی کنیدکه با بیشترین کارایی کمتر به شما مراجعه میکنند.

11.به زیر دستتان اعتمادکنید به آنان تفویض اختیار کنید ودرروحشان حس مسئولیت پذیری بدمید.

12.به نظرات وپیشنهادات انها توجه کنید وهیچ گاه خود را عقل کامل ندانید.

13.اینه ای از صداقت ودرستی باشید تا نه تنها کارمندانتان به شما تاسی جویند بلکه در پیشبرد اهداف سازمان عملکرد بهتری داشته باشید.

14.وعده های پوچ وبی حاصل به آنها ندهید.

15.در صورت امکان بعضی وقت ها با آنها ورزش کنیدویا با یکدیگر غذا بخورید.

16.اگر سوء تفاهمی بین شما وکارمندان پیش آمد جسارت داشته باشیدکه عذر خواهی کنید.

17.در حالی که مهربان وخوشرو هستید جدیت وقاطعیت رافراموش نکنید.

18.از انتقاد افراد آزرده نشویید برعکس از نظرات آنها قدر دانی کنید.

19.برای قبولاندن خود به کارمندان از رشوه دادن به آنها بپرهیزید.

20.برای انجام کار های بزرگ که نیاز به همکاری بیشتری داریدحتما قول تشویق وپاداش دهید.

21.پرسنل خودرا تشویق به ابداع ونوآوری کنید.

22.به پرسنل خود آنقدر استقلال دهیدتا خودشان اهدافشان راتعیین وبرنامه ریزی کنند.

23.سعی نکنید از خود  چهره ترسناکی در نزد زیر دستانتان نشان دهید.

24.این امکان را در محیط کار فراهم کنیدکه همه بتواننداز دوره های اموزشی مرتبط با کارشان بهره ببرند.

25.حضورشمادر جشن ها ومراسمات کارمندانتان موجب دلگرمی می شود.

26.سلسله مراتب را همیشه مورد نظر قرار دهید.

27.به کارمندانتان فرصت رشدوشکوفایی استعدادهایشان رابدهیدوازروند کند امور نگران نباشید.

28.اگر برخورد بدی بین شما وکارمندان بوجود آمدعجولانه تصمیم نگیرید.

29.به زیر دستتان اجازه تهمت کردن وغیبت ندهید.

30.افراد قابل اعتمادی را به کار بگماریدتابرامورورفتاردیگران نظارت کنند.

31.در قبولاندن یک وظیفه به کارمندان توانایی افرادرادر نظر بگیرید.

32.به مسایل ومشکلات پرسنل توجه خاصی داشته باشیدوحتی الامکان در حل آن بکوشید.

33.از پیشرفت کارمندان نهراسیدوتاجاییکه میتوانیدکار رابه آنها یاد دهید.

34.در صورتی که با نظرات شما مخالفت میکنند با آرامش با آنها برخورد کنید.

35.فقط به فکر منافع خودنباشید لازم است که منافع زیردستان را با رعایت عدالت در نظر بگیرید.

36.اشتباهات پیش آمده رادرمحیط کار رابادرایت حل کنیدونگذاریدتاثیرمنفی برپرسنل تحت امرشمابگذارید.

37.باتکیه بر علم روان شناسی روحیات کارمندان رابسنجیدودر بالا بردن روحیه آنان بکوشید.

38.امکان حضورکارمندان رادرمسابقات ورزشی وسمینارهاو...فراهم کنید.

39.محیط کار را از لحاظ تجهیزات وامکانات به گونه ای فراهم کنیدکه کارمندان احساس نشاط بیشتری نمایند.

40.سخن اخر این که باهرروشی که مدیریت کنیدهستند افرادی وگروههایی که روش شمارانمی پسندندپس سعی نماییدکاررادرست انجام دهیدومراقبشان باشید.




تاریخ : جمعه 88/10/11 | 6:36 عصر | نویسنده : احدی | نظر

ابعاد تهدیدات و جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی

 

چکیده
هرچند نرم‌افزارگرایی یکی از ابزارهای تأمین بهتر و بیشتر منافع ملی کشورها تلقی می‌شود، ولی بررسی‌ها نشان می‌دهد استفاده از قدرت نرم توسط دولت‌های بزرگ همواره تحت تأثیر ملاحظات راهبردی امنیتی قرار داشته است.
هدف اصلی این مقاله بررسی مفهوم ابعاد و ویژگی‌های تهدید نرم و رویکردهای نرم‌افزارانه در رهیافت‌ها و نظریه‌های امنیت و قدرت است. در این مقاله سعی شده به منظور درکی اساسی از مقوله قدرت و تهدید نرم، منابع و سطوح مختلف قدرت تبلیغی
روانی در حوزه‌های سه‌گانه نخبگان، مردم و نیروهای مسلح معرفی و در نهایت به کارویژه‌های تهدید نرم در این سطوح اشاره شود. در بخشی دیگر، رویکرد نرم افزارگرایانه غرب نسبت به جهان اسلام مورد تأکید و توجه قرار گرفته است.
واژگان کلیدی. تهدید، تهدید سخت، تهدید نرم، امنیت ملی، قدرت ملی، قدرت نرم.
مقدمه

اصولاً نرم‌افزارگرایی فراتر از سخت‌افزارگرایی و ملاحظات سنتی امنیتی راهبردی به آن طیف از ملاحظات در سیاست خارجی اشاره دارد که ارزشی و فرهنگی بوده و از ابعاد و پیامدهای سیاسی امنیتی نیز برخوردار است. اگر امنیت ملی یک کشور را، شرایط و فضایی بدانیم که یک ملت در چارچوب آن می‌تواند اهداف و منافع ملی و حیاتی خود را در برابر تهدیدات داخلی و خارجی حفظ نماید، با این تعریف امنیت ملی یا ارزش‌های حیاتی یک کشور دارای سه محور کلی خواهد بود.
الف. تمامیت ارضی؛ ب. ایده و الگوهای رفتاری؛ و ج. حاکمیت سیاسی.
با توجه به توضیحات فوق منظور از تهدید، عنصر یا وضعیتی است که ارزش‌های حیاتی سه‌گانه یاد شده را به خطر اندازد. بنابراین می‌توان گفت، ساده‌ترین تعریف از تهدید، فقدان مفهوم دیگر، یعنی امنیت است، این وضعیت با به خطر افتادن ارزش‌ها و منافع حیاتی یک کشور به وجود می‌آید. لکن مطالعات امنیتی و تهدیدشناسی همزمان با تحول جوامع، توسعه و تغییریافته و در مفاهیم امنیت، قدرت و تهدید تحول ایجاد شده است. امنیت ملی و تهدیدات آن، مفهوم مبهم، نسبی و توسعه نیافته است به این معنی که تعریف از امنیت ملی و تهدیدات آن به پیش‌فرض‌های تعریف‌کننده بستگی دارد و به عبارتی زمانمند و مکانمند است، در حقیقت رابطه بین امنیت، ملت و تهدیدات رابطه‌ای قراردادی است که مصداق خود را از درون گفتمان‌های گوناگون می‌جوید، با وجود این تفاسیر بر ویژگی‌های زیر می‌توان تأکید کرد:

1- اعتباری بودن
مفهوم تهدید و امنیت دارای حد و مرز اعتباری است و از حیث واژه‌شناسی نمی‌توان صرفاً به یک واژه تهدید که مترادف با فقدان امنیت تعریف شده، بسنده کرد. از نگاه امنیتی موضوعات را می‌توان در سه فضای کلی اجتماعی، سیاسی و امنیتی تقسیم نمود. پدیده‌ها را می‌توان از نظر زمانی و مکانی و با توجه به حساسیت‌های اجتماعی نسبت به آن، میزان شیوع و فراگیری و توان مدیریت آن‌ پدیده، از پدیده‌ای ساده تا بحرانی امنیتی تقسیم نمود. بنابراین ممکن است یک پدیده برای جامعه‌ای موضوع یا مسئله‌ای اجتماعی و سیاسی و برای جامعه دیگر خطر یا بحران امنیتی تلقی شود، یا در دوره‌های زمانی مختلف، ماهیت پدیده در نظام سیاسی تغییر یافته و تفسیر و برداشت‌های مختلفی از جهت زمانی نسبت به شدت و سطح تهدید و امنیت ارائه گردد. بنابراین ماهیت تهدیدات تابع فرهنگ استراتژیک، عقاید و نگرش بازیگران، محیط اجتماعی و ملی محل وقوع تهدید و می‌تواند متفاوت باشد.
2- نسبی بودن

امنیت و تهدید مفاهیمی نسبی و تابع زمان و مکان هستند. هیچ کشوری نمی‌تواند به امنیت مطلق دست یابد و یا فاقد هیچ‌گونه قدرت ملی در برابر تهدیدات باشد، چون کشورها براساس افزایش قدرت ملی خود، به دنبال رقابت، کاهش تهدیدات و افزایش امنیت ملی هستند. نتیجه این رقابت، ناامنی برای دیگران است. از طرفی معمولاً براساس دوره‌های مختلف، نگرش‌های مختلف نسبت به امنیت و تهدید وجود دارد و در نهایت از جهت ماهیت، تهدیدات کشورها وضعیت یکسانی ندارند، ممکن است کشوری امنیت داخلی کافی داشته باشد ولی تهدیدات خارجی آن جدی باشد یا اینکه از لحاظ نظامی از وضعیت مناسبی برخوردار باشد، لکن ارزش‌های فرهنگی و الگوهای رفتار سیاسی آن کشور در معرض خطر و شکست قرار گیرد.
3- ذهنی بودن

تهدید از زمان شکل‌گیری تا تأثیرگذاری آن دارای مراحلی است که ممکن است این مراحل طولانی یا کوتاه باشد، تهدیدات ابتدا فرایندی ذهنی است که در فرایند زمانی به وقوع می‌پیوندد. باید انگیزه‌ها و بسترهای تهدید شناسایی شود که معمولاً با برآورد تهدیدات، سناریوهایی برای مقابله با آن، توسط کشورها طراحی می‌شود، برآورد شناخت نیت و اهداف دشمن، ابزار و روش‌ها، آسیب‌ها و فرصت‌ها و فرایند‌های ذهنی است که براساس آن سیاست دفاعی کشورها تدوین می‌گردد.مطالعات امنیتی و تهدید به طور کلی مطالعات امنیتی دارای چهار موج مطالعاتی و در قالب دو گفتمان منفی و مثبت معرفی شده است. در گفتمان منفی، امنیت سلبی است به این معنی که امنیت با نبود عامل دیگری که از آن به تهدید یاد می‌شود، تعریف شده است. این گفتمان دارای پیشینه تاریخی طولانی است و دو موج مطالعاتی در درون خود دارد. شاخص بارز موج اول مطالعات امنیتی سلبی، تأکید بر بعد نظامی در تحلیل امنیت و تهدیدات است از این دیدگاه برای مقابله با تهدید، توان نظامی را باید افزایش داد.(افتخاری، 1384، صص 18-8)
موج دوم مطالعات امنیتی در گفتمان سلبی در پی نقد آثار سنت‌گرایان امنیت ملی و طرح این ادعا، که بعد نظامی توان تحلیل همه جانبه مسائل امنیتی جهان معاصر را ندارد، تحول تازه‌ای در مطالعات امنیتی به وجود آورد. بدین معنی که برای تهدید و امنیت مؤلفه‌ها و ابعاد مختلف معرفی می‌کند. این گروه امنیت ملی و تهدیدات را چند وجهی دانسته و نتیجه می‌گیرند که امنیت و تهدید پدیده‌ای متأثر از پدیده‌های مختلف مادی
ذهنی است.موج دوم مطالعات امنیتی و تهدیدات با نگرش سلبی، به اقتضای ماهیت آن، طیف گسترده و متنوعی از صاحب‌نظران را دربر می‌گیرد که شاخصه اصلی آن روی‌گردانی از محوریت مؤلفه نظامی در تعریف و تهدید امنیت ملی و تهدیدات است. مهم‌ترین مؤلفه‌هایی که در این رویکرد مورد توجه بوده، ابعاد اقتصادی، زیست‌محیطی، فرهنگی، علمی و فناوری است، در هر صورت امنیت و فقدان تهدیدات امنیت ملی، تابع قدرت و متغیر وابسته به آن است و این قدرت می‌تواند مؤلفه‌های متفاوت و متنوعی داشته باشد. بنابراین تهدیدات، در این رویکرد شامل تهدیدات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و نظامی می‌باشد.
در گفتمان مثبت امنیت و تهدید که به دنبال نقد مبانی و اصول گفتمان امنیت منفی و سلبی در هر دو موج مطالعاتی سنتی و فراسنتی است، اعتقاد بر این است که امنیت و تهدیدات یک مفهوم و متغیر وابسته و دست دوم نیست و دارای مبانی و محتوای پیچیده فلسفی است. در این گفتمان سعی بر آن است تا با پرهیز از سلبی‌گری صرف و توجه به بعد ایجابی امنیت تعریف و تصویر جامع‌تری ارائه شود. در این گفتمان، امنیت به نبود تهدید تعریف نمی‌شود، بلکه افزون بر فقدان تهدید، وجود شرایط مطلوب برای تحقق اهداف و خواسته‌های ملی نیز مدنظر است. این رویکرد برای امنیت و تهدید، ماهیت تأسیسی قائل است و بر این باور است که تهدید، تنها در وضعیتی وجود دارد که آن جامعه در سطح قابل قبولی از اطمینان برای تحصیل و پاسداری از منافع ملی و ارزش‌های حیاتی‌اش نباشد. بنابراین امنیت ملی در این گفتمان عبارت است از توانایی و شرایط عینی که در بستر آن می‌توان به منافع ملی دست یافت.(افتخاری، 1384، ص 16)
در این نگاه امنیت ملی، حتی نسبت به منافع ملی از اولویت برخوردار است، چرا که تحقق و عدم تحقق منافع ملی و تهدیدات در گرو بود یا نبود امنیت است. در چارچوب این دیدگاه، ممکن است جامعه‌ای با وجود نداشتن تهدیدات خارجی یا داخلی، به دلیل ناتوانی از دستیابی به منافع ملی، وضعیت ناامنی داشته باشد. در مجموع، می‌توان گفت، دو گفتمان ایجابی و سلبی موجب دو نگرش در تعریف و تبیین مفاهیم امنیت و تهدید شده است که با نگاه ایجابی امنیت عبارت است از: «توانایی و شرایط عینی و ذهنی که در بستر آن بتوان منافع ملی و ارزش‌های حیاتی را محقق ساخت.» با این نگاه می‌توان تهدید را به شرایطی اطلاق نمود که یک کشور برای دستیابی به منافع ملی و ارزش‌های حیاتی خود از توانایی و شرایط لازم برخوردار نباشد، به طور طبیعی فقدان شرایط و توانایی‌ها برای تحقق اهداف ملی و پیشبرد منافع و ارزش‌های حیاتی یک کشور می‌تواند متأثر از محیط ملی یک واحد سیاسی یا محیط منطقه‌ای و جهانی باشد، بنابراین فقدان توانایی برای دستیابی به منافع ملی که مخاطره‌ای جدی برای یک کشور تلقی می‌شود الزاماً می‌تواند محدود به تهدید خارجی و بعد نظامی تهدید نباشد. در نگاه و نگرش سنتی که رویکرد سخت‌افزارانه است، هدف اصلی از تهدیدات، تحمیل اراده به منظور تغییرات اساسی در یک نظام سیاسی و یا تغییر الگوی رفتاری یک کشور می‌باشد که به طور طبیعی به موجب آن تهدید حیات سیاسی آن کشور به مخاطره می‌افتد، لکن در نگرش ایجابی یک کشور می‌تواند در شرایط فقدان تهاجم نظامی و یا اقدامات داخلی براندازانه امنیتی، توانایی پاسداری و پیشبرد ایده یا خط‌‌مشی‌های نظام سیاسی خود را نداشته باشد. این تلقی از تهدید با شرایط متحول جوامع معاصر همخوانی بیشتری دارد.


ادامه مطلب...


تاریخ : جمعه 88/10/11 | 6:33 عصر | نویسنده : احدی | نظر

  • قالب وبلاگ | بلاگ اسکای | ایران موزه