سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شیعه علی حقیقت گرا یا شخصیت گرا؟!

 در چکاچک شمشیرها و نیزه ها، در میان ولوله و شور جنگ و نبرد، در لابلای نعره ها و فریادهای رزم آوران جنگ جمل، مردی سر به گریبان اندیشه فرو برده بود :

((خدایا، حق با کدامین طرف است؟ در یک سو علی،‌داماد پیامبر، سردار بزرگ اسلام،‌کسی که پیامبر در وصفش می فرمود:

«علی مع الحق و الحق مع علی»

با جمعی از یاران صدیق پیامبر است، و در سوی دیگر « ام المؤمنین، عایشه» و دوتن از صحابه بزرگ پیامبر، «طلحه الخیر» مرد خوش سابقه اسلام و زبیر «سیف الاسلام» - دلاور میادین نبرد- صف بسته اند. آیا ی شود هر دو گروه برحق باشند یا هر دو باطل؟!... به راستی کدامیک بر حق است؟»

سرانجام چاره کار در این دید که جواب را از علی (ع) بازجوید که «باب مدینه العلم» بود.

«أیمکن أن یجتمع زبیر و طل حه و عایشه علی باطلٍ؟»

آیا ممکن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟ و علی (ع) در پاسخ، جوابی داد که،‌ دانمشند سنی مذهب مصری، دکتر «طه حسین» در وصف آن گفته است: پس از قرآن، هیچ کلامی از بشریت بدین پایه محکم و والا گفته نشده است.

إنک لملبوس علیک. إن الحق و الباطل، لا یعرفان بأفدار الرجال

إعرف الحق تعرف أهله و إعرف الباطل تعرف أهله

همانا حقیقت بر تو اشتباه شده است. به درستی که حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی توان شناخت.

اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را نیز او بشناس،‌ اهل آن برایت آشکار می گردد.

 کلام علی (ع) یعنی :

اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند. این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند.

وتمام. سخن کوتاه، اما بس عظیم و بلند بود. به بلندای حقیقت و تاریخ! این سخن یعنی معیاری برای تشخیص پیروان علی (ع) از غیر!

و به همین دلیل است که اگر به صدر اسلام بازگردیم، به یک روحیه خاصی برمی خوریم که آن روحیه تشیع است و تنها آن روحیه ها بودند که می توانستند وضعیت پیامبررا در مورد علی (ع)، صددر صد بپذیرند و دچار تردید و تزلزل نشوند!

نقطه مقابل آن روحیه و طرز تفکر، یک روحیه و طرز تفکر دیگری بود که وصیتهای رسول اگرم را با همه ایمان کامل به آن حضرت با نوعی توجیه و تفسیر و تأویل نادیده می گرفتند. در حقیقت این انشعاب اسلامی از اینجا بوجود آمد که یک دسته که اکثریت هم بودند، فقط ظاهر را می دیدند و دیدشان عمیق و تیزبین نبود که باطن وقایع را ببینند. می گفتند که: عده ای از بزرگان صحابه و سابقه دارهای اسلام که راهی را می روند نمی توان گفت اشتباه کرده اند. اما دسته دیگر که در اقلیت هم بودند،‌ عقیده داشتند که در جایی که اصول اسلامی به دست همین سابقه دارها پایمال شوند، دیگر احترامی برای آنها قایل نیستیم.

روح تشیع را کسانی بوجود آوردند که طرفدار اصول بودند، نه طرفدار شخصیتها!




تاریخ : جمعه 91/8/5 | 4:41 عصر | نویسنده : احدی | نظر

امام على علیه السلام در کلام مقام معظم رهبرى (دام ظله)

بزرگ مرد بیدارى و پایدارى

درباره امیرالمومنین (علیه الصلاة و السلام) قریب هزار و چهار صد سال است که گویندگان، نویسندگان، متفکران، شعرا، مرثیه سرایان، مداحان اهل بیت و همه، از مسلمانان و غیر مسلمانان از شیعه وغیر شیعه، سخن گفته‏اند و تا ابد الدهر هم خواهند گفت؛ ولى درباره این بزرگوار، به قدرى دایره سخن، گسترده‏است که از هر طرف وارد شویم، نا گفته‏هایى را مشاهده مى‏کنیم .

من فکر مى‏کردم که اگر بخواهیم امروز یک جمع‏بندى از شخصیت امیر المومنین علیه السلام ارایه بکنیم، چه باید بگوییم. منظورم آن جوهر ملکوتى و غیر قابل دست یابى آن انسان الهى نیست که امثال بنده به آن راهى نداریم؛ منظورم همان بخشى از چهره و هویت و شخصیت اوست که انسان‏ها مى‏توانند درباره آن ببینید، بیندیشید و احیانا سرمشق بگیرند. دیدم کار یک خطبه و یک ساعت و این‏ها نیست؛ این شخصیت، ابعاد خیلى عظیمى دارد، «هو البحر من اى النواحى اتیته» نمى‏شود یک جمع بندى به دست مخاطب داد؛ که بگوییم امیرالمومنین این است .

بله مى‏توانیم از ابعاد مختلف وارد بشویم؛ به قدر فهم و همت و بصیرت خودمان چیزى درباره این بزرگوار عرض بکنیم. من فکر کردم دیدم شاید بشود صد صفت ـ که همین تعبیر صد، در بعضى از روایات هم آمده است ـ صد خصوصیت در امیرالمؤمنین پیدا کرد؛ چه خصوصیات معنوى، مثل علم آن حضرت، مثل تقوا، زهد، حلم و صبر آن حضرت که خصال نفسانى اوست، چه خصوصیات رفتارى او به عنوان یک پدر، یک شوهر، یک شهروند، یک سرباز، یک فرمانده، و یک حاکم؛ یا خصوصیات آن حضرت در برخورد با مردم؛ یک انسان متواضع، عادل، تدبیرکننده کارهاى مردم و یک قاضى !

شاید بشود صد صفت این جورى براى امیر المومنین شمرد؛ که اگر کسى بتواند این صد صفت را با بیان جامعى، گویا و رسا بیان بکند، اجمالا توانسته است صورت نسبتا کاملى از امیر المومنین، ارایه بدهد. منتها دایره این صفات هم به قدرى باز، وسیع و گسترده است که براى هر کدام، اقلا باید یک کتاب نوشت.

امیرالمؤمنین در دوره‏هاى مختلف زندگى خود، چه در دوران نوجوانى، یعنى در اوایل بعثت پیامبر و چه در عنفوان جوانى، یعنى آن هنگامى که هجرت به مدینه اتفاق افتاد، که در آن وقت على علیه السلام یک جوان بیست و چند ساله بوده است، چه در دوران بعد ازرحلت پیامبر و آن محنت‏ها و آن امتحان‏هاى دشوار، و چه در دوران آخر عمر؛ یعنى پنچ سالى که در اواخر عمر، امیر المومنین حکومت و خلافت را پذیرفت و مسئولیت پیدا کرد، در تمام این تقریبا پنجاه سال، خصوصیات بارزى را با خود حمل مى‏کرده است. همه ـ به خصوص جوانان ـ از این نکته مى‏توانند درس بگیرند.

شخصیت‏هاى عظیم تاریخ، غالبا از دوران جوانى، بلکه از دوران نوجوانى، برخى از خصوصیات را با خود همراه داشته‏اند و یا در خود به وجود آورده‏اند. برجستگى انسان‏هاى برجسته و بزرگ معمولا به یک تلاش بلند مدت، متکى است؛ و این را ما ، در زندگى امیرالمومنین مى‏بینیم.

من در جمع بندى این زندگى پر فراز و نشیب، این نکته را مشاهده مى‏کنم و به شما عرض مى‏کنم که امیرالمؤمنین از اوایل نوجوانى تا هنگام مرگ، دو صفت «بصیرت» و «صبر» را با خود همراه داشت؛ بیدارى و پایدارى. او یک لحظه دچار غفلت و کج فهمى و انحراف فکرى و بد تشخیص دادن و اقعیت‏ها نشد. از همان وقتى که از غار حرا و کوه نور، پرچم اسلام به دست پیامبر برافراشته شده و کلمه «لا اله الا الله» بر زبان آن بزرگوار جارى شد و حرکت نبوت و رسالت آغاز گردید، این واقعیت درخشان را على بن ابى طالب علیه السلام تشخیص داد؛ هم پاى این تشخیص ایستاد و هم با مشکلات آن ساخت؛ اگر تلاش لازم داشت، آن مبارزه را کرد؛ اگر جانفشانى مى‏خواست، جان خود را در طبق اخلاص گذاشت، و به میدان برد؛ اگر کار سیاسى و فعالیت حکومت دارى و کشور دارى مى‏خواست، آن را انجام داد. بصیرت و بیدارى او، یک لحظه از او جدا نشد. دوم، صبر و پایدارى کرد و در این راه استوار و صراط مستقیم، استقامت ورزید. این استقامت ورزیدن، خسته نشدن، مغلوب خواسته‏ها و هواهاى نفس انسانى، که انسان را به تنبلى و رها کردن کار فرا مى‏خواند، نشدن نکته مهمى است.

بله، عصمت امیرالمؤمنین قابل تقلید نیست. شخصیت امیرالمؤمنین قابل مقایسه با هیچ کس نیست. اما هر کدام از انسان‏هاى بزرگى که در محیط و یا در تاریخ خودمان هم مشاهده کرده‏ایم، اگر بخواهند با امیرالمؤمنین علیه السلام مقایسه بشوند، مثل مقایسه ذره با آفتاب است ـ قابل مقایسه نیستند ـ اما این دو خصوصیت در امیر المؤمنین قابل تقلید و قابل پیروى است. کسى نمى‏تواند بگوید که اگر امیرالمؤمنین، صبر و بصیرت، یعنى بیدارى و پایدارى داشت به خاطر این بود که امیرالمؤمنین بود. همه در این خصوصیت باید سعى کنند که خودشان را به امیرالمؤمنین نزدیک کنند؛ هرچه هست و استعدادشان باشد.




تاریخ : جمعه 91/8/5 | 4:40 عصر | نویسنده : احدی | نظر

محبت علی عامل رسیدن به کمال

در دوایر مختلف هستی،‌هر شعاعی به دور محوری می چرخد و هر پدیده ای حول قطب وجودی که وابسته به اوست، دور می زند. امام معصوم محور هستی، قطب عالم وجود، تکیه گاه آفرینش، واسطه فیض الهی به جهان هستی و نگهدارنده کائنات باذن الله است. در این راستا، محبت و ولایت علی (ع) مربی همه موجودات، هدایتگر آنان به سوی کمال و سبب دوام و قوام تمامی پدیده ها از جمال تا انسان است. پیامبر خدا (ص) در این رابطه بیان زیبایی می فرماید:

 

                                   حبً علیٍ حسنه لا تضرمعها سیئهً      (بحار ج 9 ص 401)

محبت علی (ع) حسنه ای است که با وجود آن هیچ گناهی به انسان صدمه نمی رساند.

بر این معنا اگر محبت علی (ع) که نمونه کامل انسانیت و طاعت و  عبودیت و اخلاق است از روی صدق و راستی باشد، مانع ارتکاب گناه می گردد. مانند واکسنی که مصونیت ایجاد می کند و نمی گذارد بیماری در شخص واکسینه شده راه یابد. محبت پیشوایی مانند علی (ع) که نمونه تقوا و پرهیزکاری است آدمی راشیفته رفتار علی (ع) می کند. فکر گناه را از سر او بدر می برد، البته به شرطی که محبتش صادقانه باشد . کسی که علی (ع) را بشناسد، تقوای او را بشناسد، سوزوگداز عارفانه او را، ناله های نیمه شبهایش را و ساده زیستی و کار و تلاش همه جانبه اش را بداند، محال است به خلاف فرمان او که همیشه امر به تقوی و درستی می کرد عمل کند.یعنی هر محبی به خواسته محبوبش احترام می گذارد و فرمان او را گرامی می دارد. فرمانبرداری از محبوب لازمه محبت صادق است.

 

پس محب واقعی علی ، واله و حیران علی و عاشق و جانباز علی، رهرو راستین علی است.




تاریخ : جمعه 91/8/5 | 4:39 عصر | نویسنده : احدی | نظر

جایگاه علی علیه السلام درهستی

معرفت و شناخت کامل شخصیت والای امیرالمؤمنین علی (ع) و جایگاه او در جهان هستی در حد بشر نیست چه رسول اکرم (ص) خطاب به مولا می فرماید :

یا علی لا یعرفک الاّالله و انا

ای علی! تو را هیچکس نشناخت جز خدا و من

درابتدای خلقت، معمار آفرینش، زمین و خورشید و ماه و بر و بحر اعلام کرد که آفرینش شما، آفرینش همه چیز، به طفیل محبت پنج نور مقدس است.

یا ملائکتی و سکان سماواتی اعلموا انی ما خلقت سماء مبنیه و لا ارضا محدیه و لا قمرا منیرا و لا شمسا مضیئه

و لا فلکا یدور و لا بحرا یجری و لا فلکا یسری الا فی محبه هؤلاء الخمسه.

 

آفرینش بر محبت اینان رقم خورد و عرصه هستی به حب ولایت آنان از عدم شکل گرفت. اگر علی (ع) نبود، آفرینش به تکوینش نمی ارزید . نوروجود علی (ع) ، مصباح پایگاه آفرینش شد وهستی اول با وجود او شکل گرفت. هدفنامه وجود را نیز به وجود او پیوند زدند.

لو لا کلما خلقت الا فلاک و لو لا علی لما خلقتک...

در زیارتنامه مولی در روز غدیر علی (ع) را ندا می دهیم :

السلامٌَُُُ علیکُُ ایها النبأ العظیم، الذی هم فیه مختلفون

سلام برتو ای خبر بزرگ عالم! خبر بزرگ هستی. پس علی (ع) راز بزرگ خلقت است! اما در او اختلاف کردند. این بود که اول مظلوم عالم هم علی نام گرفت.

روزی پیامبر اکرم (ص) در جمع صحابه بودند و جبرئیل، ملک مقرب الهی هم به شکل انسانی در آن جمع حاضر بود. پیامبر به جبرائیل رو کردند و با اشاره به امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: آیا او را می شناسی؟ عرض کرد: چگونه او را نشناسم که او در عرش مرا معلم بود و شیوه عبودیت الهی را به من تعلیم فرمود. تو به آدم وقتی که از بهشت قرب رانده شد و به زمین فراق هبوط کرد، با ذکر نام علی (ع) و اهل بیت او به درگاه الهی پذیرفته شد. نوح نام او را بر کشتی خویش حک کردو لنگرگاه کشتی اش را مسجد کوفه قرار داد. خداوند در شب معراج با حبیب خویش با صوت علی (ع) سخن گفت. قرآن کریم، علی (ع) را به منزله نقش پیامبر دانست.

فقل تعالوا ندع ابناء نا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم (آل عمران 61)

پیامبر فرمودند: من و علی از یک درختیم (انا و علی من ش جره واحده) و باز فرموده:   (انت منی بمنزله هارون من موسی) و نیز: (انا مدینه العلم و علی بابها) همانا من شهر علمم و علی در آن است. و خطاب به مولی فرمود: (انت اخی و وصیی و وارثی) تو برادر من و وصی و وارث منی. در فرازی از دعای ندبه  پیامبر خطاب به علی می فرماید (لو لا انت یا علی لم یعرف المؤمنون بعدی) ای علی اگر تو نبودی مردم پس از من مؤمنان را نمی شناختند.

در زیارت مطلقه می خوانیم ((السالم علی میزان الاعمال)) علی میزان و معیار اعمال است. امام صادق (ع) در زیارت جدش عرضه می دارد درود بر تقسیم کننده بهشت و جهنم، درود بر نعمت الهی بر نیکان :

((السلام علی قسیم الجنه و النار السلام علی نعمه الله علی الابرار))




تاریخ : جمعه 91/8/5 | 4:38 عصر | نویسنده : احدی | نظر

امام على(ع) در شعر شهریار

آیت الله العظمى مرعشى نجفى و هماى رحمت

آیت الله العظمى مرعشى نجفى (ره) بارها مى‏فرمودند: شبى توسلى پیدا کردم تا یکى از اولیاى خدا را در خواب ببینم. آن شب در عالم خواب، دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشسته‏ام و وجود مبارک مولا امیرالمؤمنین (ع) با جمعى حضور دارند. حضرت فرمودند: شعراى اهل بیت را بیاورید. دیدم چند تن از شعراى عرب را آورند. فرمودند: شعراى فارسى زبان را نیز بیاورید; آن گاه محتشم و چند تن از شعراى فارسى زبان آمدند. فرمودند: شهریار ما کجاست؟ شهریار آمد. حضرت خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان؟ شهریار این شعر را خواند:

على اى هماى رحمت تو چه آیتى خدا را که به ما سوا فکندى همه سایه هما را دل اگر خداشناسى همه در رخ على بین به على شناختم من به خدا قسم خدا را به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو على گرفته باشد سر چشمه بقا را مگر اى سحاب رحمت تو ببارى ار نه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را برو اى گداى مسکین در خانه على زن که نگین پادشاهى دهد از کرم گدا را به جز از على که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا به جز از على که آرد پسرى ابوالعجایب که علم کند به عالم شهداى کربلا را چو به دوست عهد بندد زمیان پاکبازان چو على که مى‏تواند که به سر برد وفا را نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیرم چه نامم شه ملک لافتى را به دو چشم خونفشانم هله اى نسیم رحمت که زکوى او غبارى به من آر توتیا را به امید آن که شاید برسد به خاک پایت چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را چه تویى قضاى گردان به دعاى مستمندان که زجان ما بگردان ره آفت قضا را چه زنم چو ناى هر دم ز نواى شوق او دم که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را: «همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهى به پیام آشنایى بنوازد آشنا را» ز نواى مرغ یا حق بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوش است‏شهریارا

آیت الله العظمى مرعشى نجفى فرمودند: وقتى شعر شهریار تمام شد، از خواب بیدار شدم. چون من شهریار را ندیده بودم، فرداى آن روز پرسیدم که شهریار شاعر، کیست؟ گفتند: شاعرى است که در تبریز زندگى مى‏کند. گفتم: از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید. چند روز بعد شهریار آمد; دیدم همان کسى است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر (ع) دیده‏ام. از او پرسیدم: این شعر «على اى هماى رحمت‏» را کى ساخته‏اى؟ شهریار با حالت تعجب از من سؤال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته‏ام، چون من نه این شعر را به کسى داده‏ام و نه درباره آن با کسى صحبت کرده‏ام.

مرحوم آیت الله العظمى مرعشى نجفى به شهریار مى‏فرمایند: چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمؤمنین(ع) تشریف دارند. حضرت، شعراى اهل بیت را احضار فرمودند: ابتدا شعراى عرب آمدند. سپس فرمودند: شعراى فارسى زبان را بگویید بیاند. آنها نیز آمدند. بعد فرمودند: شهریار ما کجاست؟ شهریار را بیاورید! و شما هم آمدید. آن گاه حضرت فرمودند: شهریار شعرت را بخوان! و شما شعرى که مطلع آن را به یاد دارم، خواندید.

شهریار فوق العاده منقلب مى‏شود و مى‏گوید: من فلان شب این شعر را ساخته‏ام و همان طور که قبلا عرض کردم، تاکنون کسى را در جریان سرودن این شعر قرار نداده‏ام.

آیت الله العظمى مرعشى نجفى (ره) فرمودند: وقتى شهریار، تاریخ و ساعت‏سرودن شعر را گفت، معلوم شد مقارن ساعتى که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده، من آن خواب را دیده‏ام.

ایشان چندین بار به دنبال نقل این خواب فرمودند: یقینا در سرودن این غزل، به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلى با این مضامین عالى بسراید. البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا (ع) است.

خوشا بر شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است. بلى، این بزرگواران، خاندان کرم هستند و همه ما در ذیل عنایات آنان به سر مى‏بریم.




تاریخ : جمعه 91/8/5 | 4:37 عصر | نویسنده : احدی | نظر

 

ای عزیزان به شما هدیه زیـــــــــزدان آمد

عید فرخنـــــــده ی نورانی قربـــــــــان آمد

حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول

رحمت واسعــــه ی حضــرت ســـبحان آمد

عید قربان به حقیقـــت...زخــــــداوند کریم

آفتابی به شــــــب ظلمت انســــان آمد

جمله دلهاچو کویری ست پر از فصل عطش

بر کویــــر دل ما...نعــــــــــــمت باران آمد

خاک میسوخت در اندوه عطش باحسرت

نقش در سینه ی این خاک.. گلستان آمد

امر شد تا که به قربانـــــــی اسماعیلش

آن خلیــــلی که پذیرفتـــه ز رحـــــمان امد

امتحان داد به خوبی بخـــــــدا ابــــراهیم

جای آن ذبح عظیمی که به قربــــان آمد

آن حسینی که زحج رفت سوی کرببــلا

به خدا بهر سر افـــــرازی قـــــــــرآن آمد

 




تاریخ : جمعه 91/8/5 | 4:36 عصر | نویسنده : احدی | نظر

 

جایگاه علی علیه السلام درهستی

معرفت و شناخت کامل شخصیت والای امیرالمؤمنین علی (ع) و جایگاه او در جهان هستی در حد بشر نیست چه رسول اکرم (ص) خطاب به مولا می فرماید :

یا علی لا یعرفک الاّالله و انا 

ای علی! تو را هیچکس نشناخت جز خدا و من 

درابتدای خلقت، معمار آفرینش، زمین و خورشید و ماه و بر و بحر اعلام کرد که آفرینش شما، آفرینش همه چیز، به طفیل محبت پنج نور مقدس است.

یا ملائکتی و سکان سماواتی اعلموا انی ما خلقت سماء مبنیه و لا ارضا محدیه و لا قمرا منیرا و لا شمسا مضیئه 

و لا فلکا یدور و لا بحرا یجری و لا فلکا یسری الا فی محبه هؤلاء الخمسه.


آفرینش بر محبت اینان رقم خورد و عرصه هستی به حب ولایت آنان از عدم شکل گرفت. اگر علی (ع) نبود، آفرینش به تکوینش نمی ارزید . نوروجود علی (ع) ، مصباح پایگاه آفرینش شد وهستی اول با وجود او شکل گرفت. هدفنامه وجود را نیز به وجود او پیوند زدند.

لو لا کلما خلقت الا فلاک و لو لا علی لما خلقتک...

در زیارتنامه مولی در روز غدیر علی (ع) را ندا می دهیم :

السلامٌَُُُ علیکُُ ایها النبأ العظیم، الذی هم فیه مختلفون

سلام برتو ای خبر بزرگ عالم! خبر بزرگ هستی. پس علی (ع) راز بزرگ خلقت است! اما در او اختلاف کردند. این بود که اول مظلوم عالم هم ″علی″ نام گرفت.

روزی پیامبر اکرم (ص) در جمع صحابه بودند و جبرئیل، ملک مقرب الهی هم به شکل انسانی در آن جمع حاضر بود. پیامبر به جبرائیل رو کردند و با اشاره به امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: آیا او را می شناسی؟ عرض کرد: چگونه او را نشناسم که او در عرش مرا معلم بود و شیوه عبودیت الهی را به من تعلیم فرمود. تو به آدم وقتی که از بهشت قرب رانده شد و به زمین فراق هبوط کرد، با ذکر نام علی (ع) و اهل بیت او به درگاه الهی پذیرفته شد. نوح نام او را بر کشتی خویش حک کردو لنگرگاه کشتی اش را مسجد کوفه قرار داد. خداوند در شب معراج با حبیب خویش با صوت علی (ع) سخن گفت. قرآن کریم، علی (ع) را به منزله نقش پیامبر دانست.

فقل تعالوا ندع ابناء نا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم (آل عمران 61)

پیامبر فرمودند: من و علی از یک درختیم (انا و علی من ش جره واحده) و باز فرموده:   (انت منی بمنزله هارون من موسی) و نیز: (انا مدینه العلم و علی بابها) همانا من شهر علمم و علی در آن است. و خطاب به مولی فرمود: (انت اخی و وصیی و وارثی) تو برادر من و وصی و وارث منی. در فرازی از دعای ندبه  پیامبر خطاب به علی می فرماید (لو لا انت یا علی لم یعرف المؤمنون بعدی) ای علی اگر تو نبودی مردم پس از من مؤمنان را نمی شناختند.

در زیارت مطلقه می خوانیم ((السالم علی میزان الاعمال)) علی میزان و معیار اعمال است. امام صادق (ع) در زیارت جدش عرضه می دارد درود بر تقسیم کننده بهشت و جهنم، درود بر نعمت الهی بر نیکان :

((السلام علی قسیم الجنه و النار السلام علی نعمه الله علی الابرار))

 




تاریخ : چهارشنبه 91/7/26 | 10:19 عصر | نویسنده : احدی | نظر

 

امام على علیه السلام در کلام مقام معظم رهبرى (دام ظله)  

بزرگ مرد بیدارى و پایدارى

درباره امیرالمومنین (علیه الصلاة و السلام) قریب هزار و چهار صد سال است که گویندگان، نویسندگان، متفکران، شعرا، مرثیه سرایان، مداحان اهل بیت و همه، از مسلمانان و غیر مسلمانان از شیعه وغیر شیعه، سخن گفته‏اند و تا ابد الدهر هم خواهند گفت؛ ولى درباره این بزرگوار، به قدرى دایره سخن، گسترده‏است که از هر طرف وارد شویم، نا گفته‏هایى را مشاهده مى‏کنیم .

من فکر مى‏کردم که اگر بخواهیم امروز یک جمع‏بندى از شخصیت امیر المومنین علیه السلام ارایه بکنیم، چه باید بگوییم. منظورم آن جوهر ملکوتى و غیر قابل دست یابى آن انسان الهى نیست که امثال بنده به آن راهى نداریم؛ منظورم همان بخشى از چهره و هویت و شخصیت اوست که انسان‏ها مى‏توانند درباره آن ببینید، بیندیشید و احیانا سرمشق بگیرند. دیدم کار یک خطبه و یک ساعت و این‏ها نیست؛ این شخصیت، ابعاد خیلى عظیمى دارد، «هو البحر من اى النواحى اتیته» نمى‏شود یک جمع بندى به دست مخاطب داد؛ که بگوییم امیرالمومنین این است .

بله مى‏توانیم از ابعاد مختلف وارد بشویم؛ به قدر فهم و همت و بصیرت خودمان چیزى درباره این بزرگوار عرض بکنیم. من فکر کردم دیدم شاید بشود صد صفت ـ که همین تعبیر صد، در بعضى از روایات هم آمده است ـ صد خصوصیت در امیرالمؤمنین پیدا کرد؛ چه خصوصیات معنوى، مثل علم آن حضرت، مثل تقوا، زهد، حلم و صبر آن حضرت که خصال نفسانى اوست، چه خصوصیات رفتارى او به عنوان یک پدر، یک شوهر، یک شهروند، یک سرباز، یک فرمانده، و یک حاکم؛ یا خصوصیات آن حضرت در برخورد با مردم؛ یک انسان متواضع، عادل، تدبیرکننده کارهاى مردم و یک قاضى !

شاید بشود صد صفت این جورى براى امیر المومنین شمرد؛ که اگر کسى بتواند این صد صفت را با بیان جامعى، گویا و رسا بیان بکند، اجمالا توانسته است صورت نسبتا کاملى از امیر المومنین، ارایه بدهد. منتها دایره این صفات هم به قدرى باز، وسیع و گسترده است که براى هر کدام، اقلا باید یک کتاب نوشت.

امیرالمؤمنین در دوره‏هاى مختلف زندگى خود، چه در دوران نوجوانى، یعنى در اوایل بعثت پیامبر و چه در عنفوان جوانى، یعنى آن هنگامى که هجرت به مدینه اتفاق افتاد، که در آن وقت على علیه السلام یک جوان بیست و چند ساله بوده است، چه در دوران بعد ازرحلت پیامبر و آن محنت‏ها و آن امتحان‏هاى دشوار، و چه در دوران آخر عمر؛ یعنى پنچ سالى که در اواخر عمر، امیر المومنین حکومت و خلافت را پذیرفت و مسئولیت پیدا کرد، در تمام این تقریبا پنجاه سال، خصوصیات بارزى را با خود حمل مى‏کرده است. همه ـ به خصوص جوانان ـ از این نکته مى‏توانند درس بگیرند.

شخصیت‏هاى عظیم تاریخ، غالبا از دوران جوانى، بلکه از دوران نوجوانى، برخى از خصوصیات را با خود همراه داشته‏اند و یا در خود به وجود آورده‏اند. برجستگى انسان‏هاى برجسته و بزرگ معمولا به یک تلاش بلند مدت، متکى است؛ و این را ما ، در زندگى امیرالمومنین مى‏بینیم.

من در جمع بندى این زندگى پر فراز و نشیب، این نکته را مشاهده مى‏کنم و به شما عرض مى‏کنم که امیرالمؤمنین از اوایل نوجوانى تا هنگام مرگ، دو صفت «بصیرت» و «صبر» را با خود همراه داشت؛ بیدارى و پایدارى. او یک لحظه دچار غفلت و کج فهمى و انحراف فکرى و بد تشخیص دادن و اقعیت‏ها نشد. از همان وقتى که از غار حرا و کوه نور، پرچم اسلام به دست پیامبر برافراشته شده و کلمه «لا اله الا الله» بر زبان آن بزرگوار جارى شد و حرکت نبوت و رسالت آغاز گردید، این واقعیت درخشان را على بن ابى طالب علیه السلام تشخیص داد؛ هم پاى این تشخیص ایستاد و هم با مشکلات آن ساخت؛ اگر تلاش لازم داشت، آن مبارزه را کرد؛ اگر جانفشانى مى‏خواست، جان خود را در طبق اخلاص گذاشت، و به میدان برد؛ اگر کار سیاسى و فعالیت حکومت دارى و کشور دارى مى‏خواست، آن را انجام داد. بصیرت و بیدارى او، یک لحظه از او جدا نشد. دوم، صبر و پایدارى کرد و در این راه استوار و صراط مستقیم، استقامت ورزید. این استقامت ورزیدن، خسته نشدن، مغلوب خواسته‏ها و هواهاى نفس انسانى، که انسان را به تنبلى و رها کردن کار فرا مى‏خواند، نشدن نکته مهمى است.

بله، عصمت امیرالمؤمنین قابل تقلید نیست. شخصیت امیرالمؤمنین قابل مقایسه با هیچ کس نیست. اما هر کدام از انسان‏هاى بزرگى که در محیط و یا در تاریخ خودمان هم مشاهده کرده‏ایم، اگر بخواهند با امیرالمؤمنین علیه السلام مقایسه بشوند، مثل مقایسه ذره با آفتاب است ـ قابل مقایسه نیستند ـ اما این دو خصوصیت در امیر المؤمنین قابل تقلید و قابل پیروى است. کسى نمى‏تواند بگوید که اگر امیرالمؤمنین، صبر و بصیرت، یعنى بیدارى و پایدارى داشت به خاطر این بود که امیرالمؤمنین بود. همه در این خصوصیت باید سعى کنند که خودشان را به امیرالمؤمنین نزدیک کنند؛ هرچه هست و استعدادشان باشد.

 




تاریخ : چهارشنبه 91/7/26 | 10:15 عصر | نویسنده : احدی | نظر

  • قالب وبلاگ | بلاگ اسکای | ایران موزه